MY SECRET LOVE (1)

873 47 27
                                    


تمرین تموم شد
فردا قراره اجرا mma داشته باشیم
باید بهتر از اینی که هستم باشم
.....
امشب قصد دارم یه قهوه غلیظ بخورم تا شب بیدار
بمونم و کیدراما ببینم احتمالا «زندگی شخصیشو»

تمرین تموم شد تموم میکنم، متاسفانه با این همه تلاش و تمرین برای
زبان و دنس و پرفرمنس اصلا دیگ وقت کیدراما
دیدن ندارم باید شبا مثل جغد بیدار بمونم اوففف
درحالی که خمیازه میکشیدم و چشمام و میمالیدم ،از
خواب بلند شدم و تنها چیزی که متوجهش بودم این
بود که قهوه ها هیچ‌ تاثیری نداشتن و خوابم برده بود
اومووو... تازه دخترا هم رفته بودن حتما ..
فک کنم اشتباهی به جا قهوه قرص خواب قاطی کردم خوردم پوففف
وقتی از اتاق بیرون رفتم سوجینو دیدم که داشت
نودل درست میکرد و معلوم بود تازه از خواب بلند
شده، کلی ذوق کردم از اینکه فقط من خواب نمونده بودم ⁦⁦:-)⁩
«هاییییی سوجیناااا»

«شوهوااا توام خواب موندی بیا زودتر یه چیزی بخوریم و بریم پیش دخترا»
«درسته درسته حتما سویون حسابی سرزنش مون میکنه اومووو»
....
بعد یک صبحونه شیک کنار عشقم شروع کردم گشتن
توی چارت ها و ام وی ها که ،چشمم خورد به یه فنکم
فوکوس سوجین، یه نگاه به دور برم انداختم دیدم
سوجین نیست که بهش نشون بدم پس خودم پلی کردم.
به محض اینکه شروع شد پروانه ها توی دلم قلقلکم
میدادن ویه لبخند بزرررزززگ روی لبم نشسته بود
«دید میزنیا با اون لبخندت انگار لبات داره جر میخوره »
«عه کجا بودی میخواستم بهت عشقم و نشون بدم »
«عشقتو؟ »

«اهوم ببین »
«اووو چه عشق جذابی داری
خب شاید چند نفر دیگه ام فک کنن این عشقشونه»
«چیییی امکان نداره این فقط مال منه»
با اینکه میدونستم حرفاش همش شوخیه، اما بازم
شوخیش هم ازار دهنده بود .
هنوزم یادمه وقتی رو که دیگه نمتونستم تحمل کنم،
کسی به غیر از من با سوجین صمیمی باشه و بهش
نزدیک بشه .
کم کم پروانه های توی دلم بهم خبر دادن قلبم داره
واسه یکی دیگ تند میزنه و اصلا توقعم نداشتم
همچین درخواستیو از من قبول کنه که، دوستش دارم
پس فقط تظاهر کردم که یه فن گرل دو آتیشه ام

واسش ،و به خاطر همین وقتی میون اونی
نزدیک میشه عصبی میشم و بهش میگم
(honeyعشقم)
حتی یه نفرم باورش نمیشه که اینا واقعین و من توی
دردسر افتادم⁦>.<⁩
بعد از حاضر شدن با سوجین سوار ماشین شدیم و به
سمت کمپانی حرکت کردیم .
با اینکه دیر بود ولی با اون همه تمرین های دیروز،
حقمون بود یکم بیشتر بخوابیم ⁦⁦(^^)⁩
بلاخره رسیدیم و بعد از تیکه پروندن های دخترا ،که
دیشب کیدراماش اسمات بود نه؟ و کلی هر هر و کر
کر تمرینا رو تموم کردیم برای اجرای mma اماده میشدیم .
هنوز یک ساعت مونده بود که منیجر اوپا اومد داخل

اتاق انتظار ،ازم خواست باهاش برم با اینکه کلی
پرسیدم چرا هیچی نگفت و فقط به راهش ادامه داد،
منم ترجیح دادم سرم و بندازم پایین و فقط برم و
ببینم چه اتفاقی افتاده .
«رسیدیم

ایشون میخواستن شمارو ملاقات کنن،
هرچقدر اصرار کردم نمیشه به حرفم گوش ندادن»
درحالی که اصلا انتظار این یکی رو نداشتم سرمو
بلندکردم ،با دیدن صورتش که چقد شبیه کای بود
شکه شدم
«انتظار نداشتی دوباره منو ببینی نه؟»
«پدر..!!.»
و اون لبخند مضحک و مضخرفش که ازار دهنده یود
و دوباره به نمایش گذاشت


Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
∆••MY SECRET LOVE••∆Where stories live. Discover now