MY SECRET LOVE (9)

169 27 1
                                    

My secret love

ساعت تقریبا 12 ظهر بود که از خواب بلند شده بودم و جویی اونجا نبود با خودم گفتم لابد زودتر بلند شده یا دستشوییه یا داره صبحونه میخوره
رفتم توی اشپزخونه خبری نبود به جاش سوجین و دیدم که متعجب به میز زل زده

شوهوا "چیزی شده؟"

سوجین "نمیدونم خودت بیا ببین"

رفتم جلو که با یه گل رز رو به رو شدم که روی میز بود و یه قهوه بقلش که بقلش یه کارت بود روش نوشته شده بود

"شوشو کوچولو من رفتم سرکار لطفا وقتی برگشتم برام یه غذای عجیب مثل وقتی که با ییرن بودی اماده کن"

تمام این مدت فقط به برگه خیره شده بودم که دیدم سوجین فنجون قهوه رو برداشت و ریخت توی سینک

سوجین "سرد شده بود "

بعدش فنجون گذاشت روی سینک و رفت بیرون همینجوری ماتم برده بود که گوشیم زنگ خورد

"الو؟"
جویی"هی شو شو کوچولو بیدار شدی"

شوهوا"جویی احمق اصلا متوجه هستی چه گندی زدی "

جویی"اوووه معلومه حسود خانم حسابی قاطی کرده که تو انقد داغ کردی"

شوهوا"وایسا ببینم تو.."

جویی"بزار یادت بندازم قرار شد این چری حسودو حساس کنیم خیلی احمقی نکنه فک کردی واقعا ازت درخواست کردم اون غذای داغونو بپزی؟"

شوهوا"شات اپ.. به هرحال این زیاده روی بود "

جویی"ولی خوب جواب داد من باید برم"

و صدای بوق تلفن ...
رفتم یه قهوه دیگه برداشتم ریختم توی فنجون که یوکی اومد داخل

یوکی"هی شوهوا این گل رزو تو اوردی واسه من؟"

شوهوا"فکر نکنم پولامو اینجوری حروم کنم"

یوکی" یاااا.. پس این برای چیه نکنه برای سوجین گرفتی؟.. دیدم چقد متعجب بود کککک.. نکنه جدی جدی میخوای ازش خاستگاری کنی؟"

شوهوا"شات اپ یوکی نمیخوام کسی چیزی از این موضوع بفهمه "

یوکی"یه شرط داره بهم بگو اینجا چخبره"

یوکی فضول به هرحال اون که میدونست من نسبت به سوجین چه حسی دارم پس اگه فقط بهش یه چیزای سطحی بگم اتفاقی نمیوفته با توجه به اینکه تا گند قضیه رو در نیاره دست بردار نیست

شوهوا"باشه بیا توی اتاقم"
.......

یوکی"اما من فک کنم سوجین اونی گناه داره بخوای حسودیشو در بیاری"

شوهوا"این فکر جوییه نه من"

یوکی"جویی همونه که توی تایوان باش اشنا شدی درسته؟.. قبلا که میگفتی عاقل تر به نظر میرسید"

∆••MY SECRET LOVE••∆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora