MY SECRET LOVE (10)

193 28 5
                                    


شوهوا:

تقریبا دو روز از وقتی که سوجین و تقریبا بوسیدم میگذره البته اگه بشه یه لمس کوچولو رو بوسیدن گذاشت به هر حال از اونموقعه سوجین باهام سر سنگین شده

وقتی میرم جایی که اون اونجاست سریع به یه بهونه ای میره دیگه بچه ها هم به این رفتارش شک کردن و ازم میپرسن چیزی شده و سکوت تنها جواب من به اوناست

امروز قراره صحنه ای که مربوط به من و سوجین توی ام وی ضبط بشه اما واقعا چجوری باید این کارو انجام بدم جویی ام که از روابط شکر اب من و سوجین خبر داره اصلا تلاشی واسه نجات دادن من از این مخمصه نمیکرد البته چکار میتونست انجام بده به هرحال صحنه قرار بود ضبط بشه و من خیلی استرس داشتم چون از خودم مطمعن نبودم که همونجا وسطش نبوسمش

منتظر بودم تا سوجین بیاد که پیداش شد توی موقعیت بودیم و شروع شد ...

دستشو گذاشت بقل صورتمو و بیش از حد بهم نزدیک شده بود و میتونستم صدای قلبمو بشنوم که داشت از سینم میزد بیرون... گردنم عرق کرده بود و با این حال سعی می کردم تو چشمای سوجین نگاه کنم و تا حدودی موفق بودم... بلاخره جویی گفت تمومه..
و من همچنان توی همون موقعیت با سوجین بودم.... که یه دفعه سوجین رفت عقب و از صحنه خارج شد !! اخه چرا دارم هنوزم عذاب میکشم چرا خدایا چرا؟؟...

جویی که تمام مدت فقط سعی میکرد با شوخی هاش حالمو مثلا خوب کنه ولی بدتر همش گند میزد
صحنه اخر ام وی هم ضبط شد و کارگردان همه رو بیرون دعوت کرده بود

تقریبا غروب شده بود و با اینکه همه خسته بودن ولی همه قبول کردن

وقتی سوار ون میشدیم سوجین دست میون گرفت و پیشش نشست و من تنها روی صندلی نشسته بودم که یوکی اومد پیشم

"شوهوا اتفاقی افتاده؟"

"نه"

"به نظرت شبیه خرگوش گوشام درازه؟... چرا سوجین باهات سر سنگین شده اخیرا"

"گند زدم "

بعدشم سعی کردم چیزی که اتفاق افتاده بود و خلاصه بهش بگم
...

"شوهوا تو اشتباهی نکردی اگه سوجین خودشم نمیخواست اونشب نمیذاشت انقد بهش نزدیک بشی... خوبه خودت میدونی سوجین اونی چقد خجالتیه حتما روش نمیشه بهت چیزی بگه وگرنه وقتی تو حواست نیست همش نگات میکنه...شما دوتا این اخیرا انقد ضایع بودین که همه تقریبا فهمیدن چی شده"

"مگه اینکع تو چیزی گفته باشی"

"نه بابا به اندازه کافی رفتاراتون عجیب بوده"

سرمو گرفتم توی دستمو و سعی کردم بهتر فکر کنم ولی نه ذهن مشغولم اجازه میداد نه معدم که حالا حسابی جوش اورده بود

...........................................

سوجین:

نمیتونم حتی توی چشماش نگاه کنم واقعا چرا گذاشتم اونشب انقد بهم نزدیک بشیم من که اصلا علاقه ای به مار نداشتم واقعا نداشتم؟... معلومه که نداشتم اصلا چطور ممکنه پس چرا وقتی نزدیکش میشم انقد قلبم تند میزنه؟....

∆••MY SECRET LOVE••∆Donde viven las historias. Descúbrelo ahora