Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
با کلی استرس وارد صحنه شدم و منتظر اهنگ بودم تا پخش بشه دخترا رو دیدم که رو جلو ترین ردیف صندلی نشسته بودن و سوجینم اومده بود حالا که سوجین و دیدم استرسم کمتر شد حضورش بهم ارامش میده بلاخره اهنگ شروع شد و انگار نه انگار دو دقیقن پیش داشتم از استرس میاوردم بالاO_o به بهترین شکلی که ممکن بود اجرا رو تموم کردم و منتظر نتایج بودم اصلا انتظار مقام اول و دوم نداشتم ولی خداییش انتظار مقام سومم نداشتم ولی خوب سوم شدم^_^
دخترا اومده بودن توی سالن و منتظر من بودن منم جوری که انگار اتفاقی نیوفتاده و عالی بودن تو خونمه و اینا رفتم پیششون «اوووو نایبِ نایب قهرمان مارووو» یوکی وقتی داشت داد میزد میگفت و میومد سمتم و زودتر از بقیه بقلم کرده بود و حسابی میچلوندم بعدشم دخترا اضافه شدن حسابی ابمو گرفتن =_=
بعدش سوجین دستشو انداخت دور گردنم «افرین شووشوو کارت عالی بود بهت افتخار میکنم کلی پیشرفت کردی» سویون: «اوو شوهوا من واقعا خیلی خوشحالم که اونی توام » یوکی: «تخت سوجین اونی تو این پیروزی سهیمه شوهوا ، اگه منم پارسال رو تخت سوجین اونی میخوابیدم الان نایب نایب قهرمان بودم>.< » با یاداوری اتفاق دیشب و سوتی که داده بودم سرفه ای کردم و به سمت اتاق گروهمون حرکت کردم بقیه ام پشت سرم میومدن اصلا بعد دیشب با سوجین حرف نزدم چی با خودش فکر کرده منو تو اون حال دیده اوففف
بعد اهدا جوایز و کلی دردسر دیگه بلاخره مراسم داشت میرفت که تموم بشه
که دیدم سوجین داره میره به سمت اتاق یکی از گروه ها ولی قبل اینکه بخواد در بزنه یکی درو باز کرد وتف اون لیسا بود .... اینجا چکار میکنه اون که رفته بود تایلند خودشم میگفت دیگه برنمیگرده اما الان اینجاست دقیقا پیش سوجین این وضعیت واقعا اعصابمو خرد میکنه بعد کلی زیر چشمی نگاه کردن سوجین بلاخره راضی شد و داشت خدافظی میکرد که لیسا منو صدا زد و ازم خواست برم پیشش
«هی شوهوا نمیخوای به من سلام کنی هرچی نباشه ما یسال باهم کاراموز بودیم:-\»
« خوب سلام چکارم داشتی صدام کردی»
«ببین من کور نیستم خیلی سوجینو زیر نظر داریا ،ولی خیالت راحت من دگ مثل قبل نیستم کلی عاقل شدم سوجینم مال خودت »