راهکار

1.6K 153 38
                                    

سرشو رو میز گذاشت درواقع کوبید چطور میتونست یه خونه پیدا کنه که با پولش جور باشه دلش میخاست گریه کنه حتی چیمیه کونیم نبود تا یکم با اون درد و دل کنه نمی خاست بره خونشون به مامان باباش گفته بود که می خواد مستقل باشه و البته خونشون از دانشگاه دور بود حالا که به این چیزا فک میکرد حالش بدترم میشد.
با حضور کسی که رو صندلی کنارش نشسته بود سرشو بالا اوورد با دیدن جیمین اخماشو تو هم کشید و روشو برگردوند جیمین با بهت گفت :

_یاااا مستر کیم تهیونگ جرات نداری دوباره باهام قهر کنی اینبار دیگِ چیکار کردم؟

_چیکاررررر کردی ؟ تو تمام دیروزرفتی و حتی جواب تماسای کوفتیمم ندادی بعد میگییی چیکار کردی تو وظایفتو به عنوان یع هیونگ خوب انجام نمیدی.

ته جملات اخرشو خیلی جدی میگفت و سر تکون میداد در واقع در اون حالت شبیه یه بچه شیر لوس شده بود ک دلش میخاد هیونگش یکم نازشو بکشه ولی جیمین کاری بر خلاف خاستش انجام داد:

_نمیتونی گولم بزنی ک دوباره برات از اون بستی شکلاتی های بزرگ بخرم ته ته

_چی راجب من فک کردی پارک؟؟؟؟؟

درحالی ک فک میکردچطور تونستع ازنقشه ی عزیزش باخبر بشه گفت.

_ تهیونگ درسته که من سرم با دوس پسرم گرم شدع باوهو اصن حواسم بهت نبود ولی تونستم یه کاری برات بکنم .

تهیونگ بی توجه به قسمت دوم حرف جیمین گفت:

_جیمیییییی تو رفتی سر قرار به من نگفتیی ؟ نامرد گوز!!!

جیمین با یه قیافه ی پوکر به دوست خنگش نگا کرد:

_تو ی لنتی خونه نمیخای؟؟

_چیییییییییی خونه پیدا کردی گااااااد مرسی بخاطر این هیونگیی ک بهم دادی یکمی بدجنسه ولی بازم قابله قبوله...

تهیونگ همونطور ک به سقف نگا میکرد گفت ودر اخر هم با گفتن پدر پسر و روح القدس و دست هایی ک در هم گره خورده بودند به خدا احترام گذاشت و جیمین گیج از اینکه این پسر چطوری میتونست انقد فوق العاده باشه تعجبی هم نداشت از اینکِ ته دوستای زیادی داشت و کل کلاس چقد بهش علاقه مند بودن جیمین از فکر بیرون اومد و به ته کِ هنوز داشت رو به سقف یع سری جملات رو از جمله اینک خواهان یه دوس پسر هات و ی شغله ابرومنده ^_^

_ته ته نمیخای بدونی چجوری این خونه رو جور کردم .

پسر کوچکتر با ذوق سر تکون داد .

_خب من از مشکلت با دوس پسرم حرف زدم و اون گف ک میتونه به دوستش بگه و و ما باید امیدوار باشیم که دوستش توی بیخانمانو تو خونش راه بده.

جیمین جملاتشو بی رحمانه تو صورت تهیونگ به پایان رسوند و تهیونگم که تو ذوقش خورده بود بهت زده گفت:

Tell me what is love[Taekook]Where stories live. Discover now