عزیزم مدتی هست که به چرخ و فلک سر نمیزدی .
امروز بالاخره تونستم ستاره زمردم رو ملاقات کنم اما عزیزم خوب بنظر نمیرسیدی .
با وجود اینکه همچنان زیبایی اما جای جای صورتت نمایانگر کبودی و ضربست.
کی به خودش جرعت صدمه زدن به فرشته من رو داده؟
هر لحظه که بهت نگاه میکنم سرت رو میندازی تا من متوجه پارگی های اطراف چشمت نشم .
تا نیمه شب مجبور بودم صبر کنم بعد بیام پیشت اما لحظه ای که به سمتت قدم برداشتم تازه متوجه شدم کل روز مرد درشت جثه ای کنارت ایستاده .
اون تو رو به سمت در خروج کشید و تو بخاطر ضربه ناگهانی ای که به دستت وارد شد از درد صورتت رو جمع کردی.
مطمئن باش اون تقاص کارشو پس میده
چون قاضی تاریکی منم .
BẠN ĐANG ĐỌC
I killed someone for you [L.S]
Fanfiction- من از ارتفاع میترسم اما چون دیوانه وار عاشقتم هر روز بخاطر تو این سقوط رو تجربه میکنم . [Completed] #sad 10