امروز مکالمه جدیدی داشتیم و من به اندازه دوران نوجوانی احساس شادابی میکنم.
درواقع این یه دروغ محضه من هیچ وقت توی نوجوانیم احساس شادی رو تجربه نکردم اما میدونم که مکالمه کوتاه امروزمون شاد ترین لحظه عمرم بود ...
تو از من راجب اسمم سوال کردی و گفتی ما الان بیشتر از سه ماهه همو میبینیم پس بهتره اسم هم رو هم بدونیم .
تو از خجالت سرخ شده بودی و از همیشه زیبا تر بنظر میرسیدی الهه من.
اما من احمق باز مثل تمام دفعات گند زدم و گفتم بهتره همو غریبه صدا کنیم .
خوش حالم که تو متوجه استرس من شدی و گفتی باشه غریبه دوست داری بعد از چرخ و فلک باهم بریم باقیه شهر بازی رو هم ببینیم؟
و عزیزم من کی هستم که درخواست تورو رد کنم . زمرد غریبه من .
................................................................................
ووت و کامنت یادتون نره
لاو یو
STAI LEGGENDO
I killed someone for you [L.S]
Fanfiction- من از ارتفاع میترسم اما چون دیوانه وار عاشقتم هر روز بخاطر تو این سقوط رو تجربه میکنم . [Completed] #sad 10