از آخرین پاکسازی چندروز گذشته و امروز هم مثل روز های دیگه با خوشحالی سمتم اومدی و خبر دادی اون هنوز برنگشته .
با وجود اینکه اون هرگز برنمی گرده اما باید به تو لبخند بزنم و با خوشحالی بگم
-خدایا شکر . خیلی نگران بودم .تو با لبخند زدنت زیبایی های دنیا رو به من تقدیم کردی و گفتی سوپرایز داری
سوپرایزت بهترین سوپرایز ممکن بود .
چرخ و فلک عشق با همراهی تو . تو شروع کردی درباره خودت حرف زدن تا بیشتر آشنا بشیم و من کلمه به کلمه حرف های تو رو توی مغز و قلب و روحم نوشتم
درباره راز های من پرسیدی اما من چطور به تو میتونستم بگم من قاضی تاریکیم کسی که عدالت تاریک رو اجرا میکنه؟
پس راز دیگه ایم رو برات بازگو کردم
-من از ارتفاع میترسم اما چون دیوانه وار عاشقتم هر روز بخاطر تو این سقوط رو تجربه میکنم .
YOU ARE READING
I killed someone for you [L.S]
Fanfiction- من از ارتفاع میترسم اما چون دیوانه وار عاشقتم هر روز بخاطر تو این سقوط رو تجربه میکنم . [Completed] #sad 10