chapter 1

94 15 3
                                    

وقتی کسی که قراره دوسش داشته باشی رو ترک میکنی همه خائن صدات میکنن . تو کاراکتر منفی داستان میشی . اما اونا هیچوقت چشمای سبزشو ندیده بودن . نه اونطور که من دیدم . اونا نباید منو قلبمو مقصر بدونن . مقصر چال گونه و موهای بلند اونه ... ای کاش عاشقم کمی بیشتر عاشقم میکرد تا به یک نگاه نمیفروختمش
.........
آفتاب خیلی زود به ساحل اورنج کَونتی (orange county) تابید و توریست هارو به ساحل درخشان کالیفرنیا کشید . برای دختری مثل من که تو رختخواب خودش تو اتاق کثیفش میتابید هیچ تفاوتی نداشت . من فقط ۵۵ کیلومتر لعنتی تا شهر ستاره ها ال ای فاصله دارم اما الان باید سوار ولوو قدیمیم بشم و برم برای خودم دنبال دلیل برای شروع یه روز پیدا کنم . تو همچین روزایی فقط دو تا تیله عسلی حال آدم رو خوب میکنه . اون با اون لبخند پرستیدنی شرقیش . مرد خلاف کار من
_______

ماشین کلاسیکم رو تو حیاطی پر از ماشین های لوکس پارک کردم . هیچ خدمتکاری به جز در باز کردن باهام کار نداشت . من از سه سالگی نقشه عمارت مالیک هارو حفظ کرده بودم . رفتم تو اتاقش . مداد دستش بود و داشت یه چیزی میکشید . آروم از پشت بهش نزدیک شدم
_دفعه دیگه برای غافلگیر کردنم عطری که خودم برات خریدم رو نزن ...
+مالیک تو اصلا جنتلمن نیستی . برای منم که شده باید وانمود میکردی نفهمیدی .
خندم گرفته بود . اونم شیرین و آروم میخندید . اونطوری که لب پایینشو گاز میگیره و دماغشو چین می ده . اون موهای مشکی و صدای دلرباش ... کی به اندازه من این پسر پرستیدنی رو دوست داره ؟؟؟ کی میتونست به جز منی که باهاش از بچگی تو این سالن ها دوییدم . آروم رفتم سمت میز تحریره براق و گرونش که گوشه راست و پشت به در بود . سمت چپ اتاق فقط پنجره های رو به باغ بود که پرده های توری زردش به طور تمیزی کنار بودن . دستش رو پیچید دور تنم و منو نشوند رو پاش .لعنتی !

اون داره منو میکِشه ولی با یه استایل خاص . مثل دیجیتال آرت پر از رنگ و جادو بود . عجیب ولی زیبا بود . تو گوشم زمزمه کرد
_ببین خودت سوپرایزمو خراب میکنی ...
لباش که به گوشم خورد تمام تنم سیخ شد ضمیر درونم جیغ کشید : قوانین قوانین !!!انگار زینم صداشو شنید چون آروم گفت :
_همه بچه های هم سن من تاحالا ۱۰۰ بار رو تخت رفتن بعد من مجبورم از قوانین خانوادگی پیروی کنم .
آره اون قانون های لعنتی که میگن منو عشقم بعد این همه سال نباید تا شب ازدواجمون کاری بکنیم . خواستم جو رو عوض کنم
+زین ! تو پسری من از کجا بفهمم که تو تاحالا از زیرش سر نخوردی .
خندید و چرخید سمتم
_میدونی که دوست دارم و میدونی خائن نیستم . پس نتیجه میگیریم وقتی با تو نبوده با کس دیگه ای هم نبوده . حالا مثل دخترای خوب بدو برو پایین برام یه قهوه بیار . مردم بابا . از ترس اینکه کلمو نکنی همچین دارم آهسته میکشم که خراب نشه ... آخ . ..
نزاشتم حرفش رو تموم کنه و زدم تو سرش :
_از ترس من؟؟؟ آره !!!
+خودت دیدی همین الان چجوری زدی حالا فک کن خرابم می کردم !
با خنده از رو پاش بلند شدم و به حرفاش توجه نکردم . پسر شیرینم دوباره داشت منو میکشید . صورتمو بهتر از خودم میشناخت از بس کشیده بود . پله هارو به دو رفتم پایین . بعد کلی پیچ در پیچ رسیدم آشپزخونه ...

forbidden loveWhere stories live. Discover now