یه چپتر دوست داشتنی:)
بریم سراغش..از بیرون سر و صدا میومد میدونستم نایل از لندن برگشته و حالا خونه مون و میذاره رو سرش
یکم از گرفتگی درومده بودم و سعی کردم لبخند همیشگی مو بیارم رو لباممیخواستم برم بیرون که در یهو باز شد و خورد به دماغم
هری : فاک یو نایل دماغم و شکستی
همین جوری که بینیم و میمالیدم و بهش فحش میدادم اومد بغلم کرد
نایل : فقط خفه شو و اعتراف کن که چقدر دلت برام تنگ شده بود
هری : من؟؟ هیچوقت حتی میتونی از جما بپرسی حتی یه بارم نگفتم نایل چرا برنمیگرده
نایل: همین الان جما بهم گفت برو بغلش کن که از دوریت داره دیوونه میشه
هری: جما غلط کرد با تویهو دستاش رفت دو طرف پهلو هام و شروع کرد به قلقلک دادنم خدایا ازش متنفرم .. همین جوری قلقلک داد تا افتادیم روی تخت
داد زدم : جما بیا دوست پسرت و از روی من جمع کن
و دیگه نتونستم جلوی خنده هام و بگیرم وقتی جما بدو بدو اومد توی اتاق و با نایلی رو به رو شد که روی من افتاده بود
از خنده نفسم داشت قطع میشد
جما یه بالشت برداشت و کوبید تو سر نایل و با جیغ گفت : فاک یو هوران هنوز یک ماه نشده باهمیم و تو داری با داداشم بهم خیانت میکنی؟؟نایل از روی من بلند شد و جلوی جما زانو زد و با لحن مسخره ای گفت: من و ببخش بانوی من دیگه این غلطا رو نمیکنم و فقط میام روی خودت
با پام بهش لگد زدم و گفتم: خاک بر سرت من اینجا نشستم سیب زمینی که نیستم
جما اومد روی تخت و من و نایل و همزمان بغل کرد و گفت : خیلی دیوونه این دلم برا مسخره بازی هاتون تنگ شده بود
هری : هنوز نمیفهمم عاشق چیه این سیب زمینی شدی جما حیف که به سلایق احترام میذارم وگرنه عمرا میذاشتم تو با این باشی
نایل : شات آپ هری همین سیب زمینی قدیمی ترین رفیق توعه
هری: چرا جما رو ول نمیکنی بیای با من بخوابی؟جما یه نیشگون ریز از شکمم گرفت که باعث شد همراه دردش بخندم خواهر حسودم
نایل : شاید بخاطر اینکه من استریتم و نمیتونم به دیک علاقه داشته باشم
جما: میشه بحث کثیف تونو جمع کنید و بریم شام بخوریم ؟*****
طبیعی بود که برای روز جدید استرس داشته باشم طبیعی بود که از رفتن به خونه ی مالیک فراری بودم
اگر اون پسر و دوباره ببینم کارم و ول میکنم و از پاول میخوام یه خونه ی دیگه برای تدریس برام پیدا کنه
ESTÁS LEYENDO
My green clouds around your dark world |z.s|
Fanficدنیای ما بهم وصل شد.. همون جوری که باید میشد!