Part 21

513 71 118
                                    

Part 21

پارت آخر رو با right now بخونین.. و به ذوق هری موقعی که زین پارت شو میخوند فکر کنین:)

_______

زین ماشین شو پارک کرد و وارد حیاط خونه شدیم...

در اصلی رو که باز کرد بوی شدید سیگار خورد به دماغمون...

زین : نگو که تو با وجود آسمت گند زدی به ریه هات

هری : ریه هام از کار افتاده بود لاو..

زین دستش و محکم دورم پیچید و توی هال قدم زدیم.. لباس های پخش و پلا ، غذاهای کپک زده ، بطری های مشروب ، ظرف ها و دکوری های شکسته..

گوشه به گوشه ی خونه بوی غم میداد..

زین : این خونا چیه..

به جلوی پاهامون نگاه کردم و خونی که اون روز از دماغ و دهنم ریخت بود روی پارکت رو دیدم..

هری : زین بیا به اون روزا فکر نکنیم باشه؟ فقط بیا اینجا رو تمیز کنیم و شروع جدیدی داشته باشیم..

زین بغلم کرد و چند بار تند تند روی گونم و بوسید

زین : انقدر گند زدم به زندگیت که نمیدونم دقیقا برای کدوم عذرخواهی کنم..

هری : برای هیچ کدوم.. هیچ کدوم زین.. تو عشق منی.. من همه ی زندگیم دنبال یه عشق واقعی گشتم.. توی عشق سختی هست ، قشنگی هست.. نمیشه که همیشه خوش بگذره..

زین : ممنونم ازت همه چیزم.. تو واقعا یه فرشته ای که این زمین لیاقت وجود تو رو نداره..

حس کردم گونه هام گرم شد .. لبام و آروم روی لباش گذاشتم و حرکت ندادم ..

هری : خیلی دوست دارم..

زین : من عاشقتم..

لبام و گاز گرفت و زبونم و به بازی گرفت.. پهلو هام و چسبید و بلندم کرد و روی کانتر آشپزخونه گذاشت..

حجم زیاد موهاش و توی دستم گرفتم.. مشکی و نرم..

زین با یه دستش با نیپلم بازی میکرد و با دست دیگه اش کمرم و لمس میکرد...

یهو اومد عقب و لبام هامون با صدا از هم جدا شد..

هری : اه.. چرا نصفه میذاری..

زین : غر نزن پیشی.. باید زودتر بریم سراغ بچه مون..

با نا میلی از روی کانتر پریدم پایین و جلوتر از زین راه افتادم و وسیله های پخش شده روی زمین و جمع کردم..

My green clouds around your dark world |z.s|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora