KingKai_Part11

423 65 42
                                    

سلام سلام سلام 💞
امیدوارم از این پارت لذت ببرین . تموم تلاشمو کردم 🙂😅❤

🌊💛🌊💛🌊💛🌊💛🌊💛🌊💛🌊💛

                                  Jongin's P.O.V.

جونگین نفهمید چی شد . جلو رفت و دست فرمانده اش رو گرفت . سمت قسمتِ تاریک سالن رفت و فرمانده ی عزیزش رو به ستونِ رو به روش کوبوند . چهره ی کیونگسو از دردِ کمرش جمع شد اما سعی کرد به روی خودش نیاره . بیشتر هیجان زده و ترسیده بود .

جونگین دستش رو زیر چانه ی کیونگ گذاشت و صورتش رو برای ارتباط چشمی بالا آورد . وقتی نگاهشون بهم گره خورد ، جونگین سعی کرد همه ی عشقی که به کیونگسو داره رو بهش منتقل کنه .
چشم های کیونگسو ستاره های کوچیکی داشت که تو آسمونِ سیاهِ چشمهاش ، میدرخشیدن . جونگین فکر کرد . وقتش بود اعتراف کنه؟ وقتش بود بگه چقدر دوستش داره و چقدر عاشقانه میپرستتش؟؟؟

حس میکرد اگر الان حرف نزنه ، دیگه نمیتونه چنین فرصت طلایی ای رو برای اعترافش به دست بیاره . قبلا دوست نداشت به چشم فرمانده کوچولوش ، منحرف یا کثیف به نظر برسه اما حالا ...

با کاری که کرده بود ، جونگین فهمیده بود که شانسی در برابرش داره . مطمئن بود کیونگسو پسش نمیزنه .
البته شاید . کیونگسو تند تند نفس میکشید . درست مثل خرگوش . جونگین دستش رو بالا آورد و روی قلب کیونگسو گذاشت . به شدت تند میزد . جونگین مطمئن بود توی اون لحظه قیافه اش ترسناک نیست ، پس قطعا پسرکِ روبه روش هیجان زده شده بود .

سرش رو کمی جلوتر آورد و نفس عمیقی کشید . فرمانده ی زیباش بویِ بابونه میداد . انگار ساعت ها توی وانِ پر از گل های بابونه حمام کرده . لبخندی زد و نفسش رو توی صورتش رها کرد ."کیونگسو...".

کیونگسو سرش رو به خاطر اختلاف قدشون بالا آورده بود و با اون دایره های سیاه مستقیم به چشم های جونگین نگاه میکرد ."ب..بله..سرورم؟". جونگین اخم کرد . سرورم ؟!؟! عصبی شد . دستی که روی قلبش بود رو بالا آورد و چونه ی کیونگ رو سفت گرفت و کمی صداش رو بالا برد ."سرورم؟ حالا که تو این موقعیتیم بهتر نیس برای صدا زدنم الفاظ دیگه ای به کار ببری کیونگسو ؟". کیونگسو شوکه شد . جونگین با دیدن چشم های گرد و گشاد شده اش ، چونه اش رو ول کرد و دوباره دستش رو به جای قبلیش برگردوند . روی قلب کیونگسو .

کیونگ نفس عمیق کشید ."ج..جونگین؟".

جونگین لبخند عمیقی زد . چقدر اسمش رو با صدایِ بمِ کیونگسو دوست داشت . آروم لب زد ."جانم پرنس؟". از لقبی که بهش داد خوشش اومد . کیونگسو توی زندگیش نقش یه پرنس رو داشت . همونقدر قابل احترام و توجه .

جونگین کیونگسو رو دوست داشت . دوست داشت به هر نحوی که شده ، قلبش رو تصاحب کنه و توی قلبش پادشاهیِ کیم رو راه بندازه . پادشاهی ای که تخت نشینش فقط خودش بود . دوست داشت شاهانه توی قصرِ قلب کیونگسو زندگی کنه . مثل کیونگسو .
کیونگسو با گونه های قرمز شده بخاطر لفظِ *پرنس* به جونگین زل زد و لب های گوشتیش رو با زبانش تر کرد." چ ... چه اتفاقی .. داره میوفته ؟". جونگین خنده اش گرفت . پرنس کوچولویِ دوست داشتنیش گیج شده بود . تصمیم گرفت از درِ دیگه ای وارد شه ." فقط به سوالی که من ازت میپرسم جواب بده ...". وقتی تکون دادن سرِ کیونگ رو دید ، دستش رو روی سینه ی کیونگ جابه جا کرد و به یقه ی بازش رسید .
با اون پوستِ برفی باید چیکار میکرد ؟ کیونگسو مثل تکه ابری بود که برای جونگین از آسمون پایین اومده بود . جونگین نوک انگشتش رو روی ترقوه ی بیرون زده از لباسش کشید . نرم بود . مثل پر . تمام وجودش گرم شد . این پسر مال جونگین بود . چه خودش میخواست ، چه نمیخواست .

💎 King Kai 👑Where stories live. Discover now