KingKai_Part14

353 46 34
                                    

سلام عزیزای من
بابت تاخیر عذر میخوام .
امیدوارم لذت ببرید .
کامنت یادتون نره 😊🏳️‍🌈
        

                               Kyungsoo's P.O.V.                 

از روی میزِ جلوش ، تُنگِ مسی رنگِ حاوی شراب رو برداشت و با آرامش و لبخندی محو ، توی لیوانِ کنارش مقداری از اون مایع قرمز رنگ ریخت . لیوان رو برداشت و بعد از چشیدن اون طعم گس و تلخ ، آهی از لذت کشید . اون طعم ، فرمانده رو یادِ کینگش مینداخت . ظاهرش همونطور تلخ و سرد بود اما در باطن فردِ ارامش بخشی رو پرورش میداد .

نگاهش رو به بیرون از پنجره انداخت . اسب پادشاه توسط یکی از کارکن ها ، کنار اصطبل داشت شونه میشد و گهگاهی سُم هاش رو به زمین میکوبید . کیونگسو لبخندی زد و کمی دورتر رو نگاه کرد . دسته ای سرباز به رهبریِ اون احمق ، پارک چانیول ، به سمتِ اسلخه خانه میرفتن و هرازگاهی به علت رد شدن یکی از مقام دار ها ، می ایستادن و احترام میذاشتن .

سرش رو با رضایت تکون داد و شرابش رو مزه مزه کرد . حالتش طوری بود انگار که خودش امپراطوره و حالا داره اعمال زیردستاش رو اداره میکنه .

برای یک لحظه ، فقط یک لحظه ، برگشت تا دوباره تُنگ رو برداره اما وقتی جثه ی تنومندِ کینگ رو پوشیده در لباس های فوق رسمی درست روبه روی خودش دید ، سست شد و لیوان از دستش روی زمین افتاد . سریع خم شد تا برش داره اما با صدای گرمِ پادشاهش ایستاد و به زمینِ زیرپاش خیره شد ."نمیخوای من رو نگاه کنی کیونگسو ؟"

آب دهانش رو قورت داد . باورش نمیشد اینقدر جلوی کینگش دست و پا چلفتی و احمق به نظر رسیده . هنوز به زمین خیره بود که دستی چونه ی کوچیکش رو گرفت و با ملایمت بالا آورد ." قرار نبود وقتی من هستم چشمات به جز من چیز دیگه ای رو نبینن ؟"

قلبش تندتند میزد . ضعیف بود ؟ آره . در کنار مردی مثل کیم کای خیلی ناتوان جلوه میکرد ."فراموش کردم ". از تهِ گلوی خشک شده اش جمله ای گفت و باز هم آب دهانش رو قورت داد ."چطوری اومدی داخل ؟!..چرا من متوجه ...". دهانش توسطِ لب های خوش طعمِ جونگین بسته شد . بوسه طعمِ دلتنگی میداد . لبخندی میونش زد و دستاش رو با جرات بالا آورد و روی بازوهای کینگ قرار داد .

وقتی حس کرد دیگه نفسی براش نمونده ، بازو های توی دستش رو فشار داد و همون لحظه جونگین ازش فاصله گرفت ." تو خیلی رویایی هستی کیونگسو . گاهی اوقات فکر میکنم نکنه همه ی اینا یه خوابه . کاش زودتر اومده بودی . کاش ...". انگشتِ باریک و کوتاهش رو روی لب کینگش گذاشت ." هیس ... چیزی نگو . به جای این حرفا بهم بگو برای چی اومدی اینجا ؟".

💎 King Kai 👑Where stories live. Discover now