KingKai_Part12

357 55 24
                                    

سلام سلام 😊
فقط خواستم بگم تو این پارت اتفاق خاصی نمیوفته اما پارت بعد یه سورپرایز دارم برا همتون .
امیدوارم لذت ببرید .
دوستون دارم 💙
                          
                                      
                               Kyungsoo's P.O.V.

کیونگسو خودش رو روی تخت انداخت و برعکسِ همیشه اهمیتی به خراب شدنِ تخت نداد . دستش رو بالا آورد و اروم روی گردنش کشید و با حسِ سوزشِ کمی , لبخندی زد . باورش نمیشد کینگ کای بهش علاقه داشته باشه و از همه مهمتر , اون رو ببوسه ...

همه چیز برای فرمانده دو جدید بود  . قلب 26 ساله اش هیچوقت اینجوری نتپیده بود ، ولی حالا با فکر به یک ساعت پیش ، بد جور بیقرار و هیجان زده بود . با داشتنِ علاقه ی کینگ , احساس قدرت بهش دست میداد . دوست نداشت اون لحظه های رویایی تموم شن ولی نمیخواست اولین بارش رو توی سالن رقصِ بزرگ و کنار ستونِ پهنش تجربه کنه پس خودش عقب کشید . اما همون ضربه های از روی شلوار باعث شده بودن که حالا کمردردِ خفیفی داشته باشه و همه اش هم تقصیر خودش بود .

دستش رو به سمت شلوارش برد تا حداقل با باز کردنِ بندش , عضو برآمده اش رو از اون مکانِ تنگ و تاریک نجات بده . جرات نداشت خودارضایی کنه و از طرفی از این کار متنفر بود . ترجیح میداد تا آخرعمرش از درد فلج بشه اما یک بار هم به عضوش دست نزنه . شلوارش رو با کمک دو دستش درآورد و روی زمین انداخت . ترجیح داد همونطور دراز کشیده بمونه تا عضوش که حالا روی شکمش رو نوازش میکرد , بخوابه .
زیرلب به کینگ کایِ جذاب و خیره کننده اش لعنت میفرستاد و خانواده ی نداشتَش رو به خاطر خلق این موجودِ نفس گیر , مورد عنایت قرار میداد . لبخند زنان به تابلوی نقاشی شده ی روبه روی تختش از کای نگاه کرد .

موهای لخت و ابریشمی ای که خودش نوازش کرده بود , سال های سال با موهای توی نقاشی تفاوت داشت . ابروهای کوتاه و انحنای انتهاش , چشم های بادومی و تیره اش , نفس هر جانداری رو توی سینه اش حبس میکرد . بینی صاف و خوش فرمش , توی نقاشی برق میزد . انگار که خورشید روی اون پوستِ برنز مانندش تابیده و نقاش , همون رو روی بوم به تصویر کشیده . لبخند محوی که روی لب های سرخِ نقاشی بود , کیونگسو رو یاد اعتراف شیرینشون مینداخت . فرمانده مطمئن بود خطِ فک تیزی که نقاش برای پادشاه عزیزش کشیده , میتونه به راحتی هر چیزی رو از وسط نصف کنه . و اون گردن و بالا تنه ای که باعث شد فرمانده دو برای لحظه ای اختیار ریه هاش رو از دست بده و نفسش درون گلوش گیر کنه .

کیونگسو لبخند بزرگی زد و نفس عمیقی کشید . درسته که رابطه ی پادشاه و فرمانده اش , اون هم از نوع همجنس کاملا اشتباه بود اما کی اهمیت میداد ? ولی کیونگسو هنوزم کمی میترسید . اگر رابطشون لو میرفت چه اتفاقی میوفتاد ? جونگین رو از پادشاهی ازل میکردن ? در ملع عام اعدام میشد ? سرِ خودش چی میومد ? از منشور* براش استفاده میکردن تا از درد بمیره ?

💎 King Kai 👑Where stories live. Discover now