part1

5.1K 339 9
                                    

نیمه های شب در هوای گرگ و میش شهر در تاریکی و سکوت فرو رفته بود
دختری درحال قدم زدن بود که متوجه حضور کسی در اطرافش شد
ترس وجودشو فرا گرفت و سعی کرد از اونجا دور بشه
کمی دوید و چند محله فاصله گرفت و زمانی که حس کرد کسی دیگه دنبالش نمیاد ایستاد تا کمی نفس تازه کنه
اما متوجه کسی مقابلش شد
اون مرد چهره خودشو پوشونده بود
دختر با نگرانی چند قدمی عقب رفت اما بین دیوار و بازوهای اون مرد ناشناس گیر افتاد
چند لحظه بعد تنها جسد بی جون دختر با لب هایی که از دو طرف پاره شده بودن خود نمایی میکرد
باز هم مثل شب های دیگه یه قربانی سر تیتر تمام خبرها و روزنامه ها شد
قتل دیگه ای توسط همزاد جوکر!

تا حالا شده غرق در زندگی عادیتون باشید ولی با استفاده از کوچیکترین اتفاق در بدترین نقطه قرار بگیرین؟
این همون اتفاقیه که برای پارک جیمین افتاد
پسری که در راه آرزوی چند سالش قدم برداشت اما سرنوشت چیز دیگه ای براش رقم زده بود...

گیتارش رو داخل کاورش قرار داد و اونو روی شونه اش انداخت و با عجله به سمت استدیویی که هماهنگ کرده بود رفت
تمام مدت به فکر این بود که لیدر گروهی که قراره اونجا فعالیت کنه چه شکلیه
چه مدل آدمیه
و از همه مهمتر اونو قبول میکنه یا نه
وقتی به استدیو رسید به نشونه احترام به منشی که جلوی در ورودی پشت میزش نشسته بود تعظیم کرد

جیمین: متاسفم اگه دیر رسیدم خانم لی

-کاملا به موقع اومدی...از این طرف

زن با مهربونی جیمین رو به سمت اتاق استراحت لیدر هدایت کرد و بعد از چندبار در زدن اون رو تنها گذاشت
نفس عمیقی کشید و دستگیره در رو چرخوند و به آهستگی وارد اتاق شد و نگاهی به اطراف انداخت
اتاق به نظر خلوت میومد
چندتا پوستر از معروف ترین نوازنده ها به دیوار چسبونده شده بود و تختی در گوشه اتاق قرار داشت
طرف دیگه میزی بود که به نظر میومد کسی پشت به اون روی صنپلی چرخ دارش نشسته
مشغول آنالیز اتاق بود که صندلی به طرفش چرخید و چهره جوون پسر مقابلش توجه جیمین رو جلب کرد

جیمین: سلام پارک جیمین هستم

جونگ کوک: پس تو قراره عضو جدید باشی!

جیمین: بله...رزومه کاریمو حتما خوندین...سه سال گیتار آکوستیک کار کردم و الان چند ماهه که گیتار الکتریک مینوازم

پسر جوون تر سر تکون داد و از روی صندلیش بلند شد و به طرف جیمین قدم برداشت و مشغول توضیح قوانین گروهشون شد
جیمین غرق در چهره جذاب مقابلش بود و حتی کلمه ای از حرف های اون رو نمیشنید
اون پسر با عضلاتی که از زیر لباس هم خود نمایی میکردن
به همراه موهای سبز زنگی که به طرف بالا قرار داشت و عطری که توی صورت جیمین میپیچید عقلش رو ازش میگرفت...
با بلندتر شدن صدای پسر جیمین به خودش اومد و نگاهشو به اون صورت جذاب داد

جونگ کوک: متوجه شدی؟

جیمین: بل..بله

جونگ کوک: خوبه...یه هفته امتحانی کار میکنیم اگه مناسب گروه باشی قبولت میکنم

جیمین: ممنونم آقای جئون

جونگ کوک: لیدر صدام کن

جیمین: بله..ممنونم لیدر جئون

بازوی پسر رو گرفت و اونو به سمت اتاق تمرین هدایت کرد
با باز شدن در جیمین با پسر دیگه ای که به نظر همسن خودش میرسید مواجه شد
پسر چهره زیبایی داشت و با لبخند گرمی به جیمین خوش آمد گفت

سوهیون: خوش اومدی...من سوهیونم و درامز مینوازم

جیمین: ممنون...منم جیمینم و قراره گیتاریست باشم...البته فعلا یک هفته امتحانی میام امیدوارم کارم خوب باشه

سوهیون: حتما همینطوره...میتونی لوازمتو اونجا بزاری

به کمد کنار اتاق اشاره کرد و مجددا لبخند زد

جیمین: بله ممنون

جونگ کوک: گروه ما فقط همینه تا قبل از اومدن تو فقط ما دو نفر بودیم...امیدوارم بتونی توی یه هفته خودتو ثابت کنی

جیمین: میتونم

جونگ کوک: امروز بعد از ظهر تمرین داریم تا اون موقع دو ساعت باقی مونده میتونی بقیه جاهارو ببینی و آشنا بشی

جیمین: حتما

لوازمش رو داخل کمد گذاشت و بعد از تعظیم از اونجا خارج شد
به دلیل اینکه موقع اومدنش به اینجا عجله کرده بود به سمت آشپزخونه رفت تا کمی نوشیدنی بنوشه
توی یخچال دنبال آب میگشت که روزنامه روی میز کناری توجهشو جلب کرد
بازم یه قتل دیگه...

(یک هفته بعد)
توی این مدت تمام تلاشش رو کرده بود و حتی بعضی شب هارو تا صبح بیدار مونده بود تا بتونه موفق بشه
بالاخره امروز رسید و جونگ کوک به جیمین میگفت که رد میشه یا نه
سوهیون مشغول آروم کردنش بود و سعی میکرد با حرف هاش استرس جیمین رو کم کنه
در باز شد و جونگ کوک در چارچوب در قرار گرفت...

جونگ کوک: فکر کنم وقتش رسیده تا تکلیفت معلوم بشه!

با استرس و نگرانی به سمت در چرخید و به چهره بی حس و خشک جونگ کوک خیره شد...

The joker's doppelganger [Completed]Where stories live. Discover now