part4

2.4K 270 14
                                    

با قیافه ناامیدی به اون دو نفر خیره میشه و پرونده رو باز میکنه

-متاسفانه لی تمین قاتل نیست...مادرش تماس گرفت و شهادت داد که دیشب تمام مدت پیش اون بوده و البته دوربین های مدار بسته خونه مادرش ورود و خروج تمین رو ضبط کردن

جونگ کوک: این یعنی چی؟

-احتمال دوم ما همزاد جوکره!

جونگ کوک: اما اون که معلوم نیست کیه

-به زودی معلوم میشه...تا اون موقع در دسترس باشین به محض شناسایی و دستگیری باهاتون تماس گرفته میشه

جونگ کوک: بله حتما

به جیمین کمک کرد تا از اتاق بیرون بره
اون هنوز هم توی شوک بود و نمیتونست باور کنه که اون سوهیون مرده
جسدش مقابل چشمانش بود و هرگز نمیتونست فراموش کنه
بطری آبی مقابلش قرار گرفت و نگاهش با نگاه جونگ کوک قفل شد

جونگ کوک: یکم آب بخور

جیمین: حالا چی میشه؟

جونگ کوک: پیداش میکنن مطمن باش

جیمین: من میترسم

جونگ کوک: میتونی مدتی پیش من زندگی کنی

خودش هم نمیفهمید چرا این پیشنهاد رو داد
شاید نگرانش بود و میخواست بهش کمک کنه
شاید میترسید که قربانی بعدی جیمین باشه
شاید هم میخواست اون پسر رو کنار خودش نگه داره...

چند روزی میشد که جیمین در خونه جونگ کوک زندگی میکرد
تمام لباس ها و لوازم مورد نیازش رو با خودش آورده بود
هر روز صبح به همراه جونگ کوک به استدیو میرفت و شب ها با اون برمیگشت
جونگ کوک لحظه ای اونو تنها نمیزاشت و همه این ها باعث شده بود تا حس جدیدی رو توی قلبش تجربه کنه
هنوز هم از مرگ سوهیون ناراحت بود اما میدونست که افسرده موندن کمکی به دوست مرحومش نمیکنه

جونگ کوک میدونست که نقش اون پسر تازه وارد کم کم توی زندگیش پررنگ تر میشه
دیگه نمیخواست درمقابلش مقاومت کنه
شاید هم نمیتونست...
از نظر اون جیمین پسری با قلبی پاک و چهره ای زیبا بود که میتونست بهش اعتماد کنه
اما اون چی؟
اونم میتونست به جونگ کوک اعتماد کنه و باهاش بمونه؟
از سر و کله زدن با خودش و افکارش خسته بود و بالاخره میخواست تصمیم درستی بگیرهانقدر در افکارش غرق بود که متوجه نشد دستشو موقع درست کردن سالاد با چاقو بریده
با حضور جیمین کنارش به خودش اومد

جیمین: دستتو بریدی

جونگ کوک: چیزی نیست یه زخم کوچیکه

این مدت که اینجا زندگی کرده بود با همه خونه جونگ کوک آشنایی پیدا کرده بود
از داخل قفسه براش چسب زخم کوچیکی آورد و بعد از شستن زخمش اونو روی انگشتش چسبوند

جیمین: زخم ها هرچقدرم که کوچیک باشن بازم دردناکن

لبخند محوی زد و چاقو رو از دست جونگ کوک گرفت تا خودش بقیه سالاد رو درست کنه
جونگ کوک به تمام حرکات پسر مقابلش دقت میکرد
شاید الان وقتش رسیده بود...
چونه پسر رو بین انگشت هاش گرفت و سرش رو به طرف خودش چرخوند

جونگ کوک: جیمین

جیمین: بله؟

جونگ کوک: بزار دوستت داشته باشم

پسر از رفتار و کلمات جونگ کوک تعجب کرده بود
چاقو رو روی میز گذاشت و به دوتا تیله مشکی رنگ مقابلش خیره شد

جیمین: چ..چی؟

جونگ کوک این بار حرفی نزد و لب هاش رو روی لب های جیمین قرار داد و بوسه نرم و کوتاهی رو شروع کرد

کمی ازش فاصله گرفت و زمزمه کرد...

جونگ کوک: شاید اگه همه چیزو بفهمی ترکم کنی

پسر بیشتر از قبل توی شوک فرو رفته بود و حرفی نمیزد

جونگ کوک: باهام قرار بزار جیمین!

The joker's doppelganger [Completed]Where stories live. Discover now