چشمامو باز کردم یه اتاق سفید هیچی یادم نمیومد چه اتفاقی برام افتاده من کجام
:بالاخره بیدار شدی لوهون
لوهون کیه چرا هیچی یادم نیست
-لوهون کیه؟اسم من چیه ؟من کجام
مرد روبه رو شکه شد
:من پدرت اسم تو لوهونه بزار برم دکتر و خبر کنم که بیدار شدی
و از اتاق بیرون رفت
اسم من لوهونه یعنی چه اتفاقی برام افتاده
*****
اقای شیو وقتی از اتاق خارج شد چن رو دید که سمت اتاق میومد
چن:لوهان حالش چه طوره
اقای شیوپوزخندی زد
اقای شیو:حالش خوبه فقط حافظه شو از دست داده و یه نکته که باید به اون عمل کنی چن
چن پوزخندی زد:از کجا میدونی به حرفات عمل میکنم
اقای شیو:مامانت هنوز بیمارستانه درست نمیگم
چن:با مامانم چیکار داری
اقای شیو:هیچی تا وقتی که به دستوراتم خوب عمل کنی
چن دندوناشو رو هم فشار داد و با حرص تمام گفت
چن:بگو چی میخوای
اقای شیو:خب اسم لوهان دیگه لوهان نیست اسمش لوهونه خب و هیچ وقت بهش نگو عاشق فردی به نام سهون شده و همچنین راجب اون گردنبندش نگواونو سهون بهش داده بگو....چه میدونم بگو مامانش دادع بهش
چن:باشه ولی ارزوش که بره کره رو نمیتوانم قایم کنم ازش
اقای شیو:مشکلی نیست امروز مرخص میشه باهاش بیا خونه
چن باشی گفت و رفت تو اتاق
*****
هررچی فکر کردم هیچی یادم نمیودم جز اینکه میخوردم به دیوار و یه پسر ناشناس
چن:وایی لو بیدار شدییی
لو:شما؟!
چن:بابات گفت حافظه تو از دست دادی باور نکردم خب من جنگده ام ولی تو چن صدام میکردی تنها دوستت بودم اسم خودت هم میدونی که اسمت لوهونه
لو:خب این گردنبند چیه وقتی درمیارم حس خالی بودن میکنم
چن:خب اون عه ها اون گردنبند رو مامانت قبل مرگش بهت داد هون رو به معنی اخر اسمت و مال اون اخر اسم خودش بود ک باهاش تو تابوتش گزاشتن
لو:هوومم
چن :خوب بابات گفت ببرمت خونه بریم اونجا ک هروچی خواستی برات توضیح بدم
لو:باشه
به کمک چن از تخت امدم پایین و حاضر شدم
*******دو هفته بعد دانشگاه هنر سئول کره*
:سهون سهوننن
برگشتت چان رو دید
سهون:چیه چان
چان:خبر داری دی او از پاریس برگشته
سهون:خب که چی دوستی ما دوسال پیش تموم شد
و سمت کلاسش راه افتاد چان سرش رو انداخت پایین
بک:ناراحت نباش یول بعد اون اتفاق سهون خیلی عوض شد
چان:باورم نمیشه اون اینطوری شده اینقدر سرد و بی احساس، اون مرگ پدر و مادرش بعد دوسال نتونسته فراموش کنه
بک:شاید بخاطر اینکه اون هنوز خودشو مقصر مرگ مادرش و پدرش میدونه اگ لوهان پیشش بود حتما تغیر میکرد مگ نه یول
چان:شاید حالا نوتلا کوچولو من یه بوس به یولش میده
بک:نوتلا توخونه رو تخت قول میده به یولش علاوه بر بوس هر چیزی ک یول میگه هم بهش بده
چان دستشو گزاشت رو سر بک:تو این دوسال چه اتفاقاتی افتاد اون از اون حادثه ماشین که فقط سهون زنده موند
بک:اون از جدایی کای و دی اوکه کای هنوز عاشق دی اوعه
چان:و این رابطه عاشقانه ما که مامان وبابای من قبولش کردن
بک لبخندی زد که با صدای کای جفتشون برگشتن
کای:چان چان باورت میشه دی او داره برمیگرده دلم براش یه ذره شده
چان:فقط منو تو از این بابت خوشحالیم
کای:سهون خیلی شکسته شده
بک:اون هنوز منتظره اینکه لوهان رو ببینه
کای وچان سرشون رو برای تایید تکون دادنفلش بک
ماشین خانواده اوه تویه جاده به سمت شهر دیگه ای برای فیلمبرداری بودن
:خب حالا من عاشق یه پسر مگه چیه
خانوم اوه:سهون این عشق به پسر یه چیز اشتباهه
سهون:خودتون گفتی ادم عاشق هرکی میتوانه باشه
خانوم اوه :گفتم ولی نه عاشق همجنس خودت
سهون اخمی کرد :پس جمله اشتباهه باید بگین ادم میتوانه عاشق جنس مخالفش بشه
اقای اوه برگشت سمتش
اقای اوه:ببین سهون عشق ب ی پس.......
خانم اوه وسط جمله همسرش پرید و به جلو اشاره کرد
خانوم اوه:مراقب باشش
اقای اوه چرخید وکامیون که به سرعت سمتشون میومد رو دیدی کنترل ماشین از دستش در رفت
و سمت دره ای رفتن و از اونجا پرت شدن پایین خانوم اوه سهون رو از ماشین پرت کرد بیرون و ماشین به سنگی خورد اتیش گرفت جلو چشم های سهون
سهون شکه به ماشینی که تو اتیش میسوخت نگاه کرد قطره اشکی از چشمش امد
سهون:مامان بابا
باورش نمیشد الان مامان باباش جلوش داشتن میسوختن و اون هیچ کاری نمیتونه انجام بده
بعد از اون سهون همراه چان زندگی کرد و بک با مامانش امدن خونه چان برای کار کردنپایان فلش بک
همینطور که سرش رومیز بود با یاداوری این خاطره دستشو مشت کرد و سرشو اورد بالا و چشمش به دوتا دانشجو جدید خورد
:خب پسرا امروز دوتا شاگرد جدید داریم ولی عجیبه به من گفتن دوتا پسر نه دختر و پسر
چن که عصبانی شد امد حرف بزنه که لوهون جلوش رو با لبخندی گفت
لوهون :من پسر ولی قیافم شبیه دختراش اسمم شیو لوهونه امیدوارم تا اخر سال با هم دوست باشیم
چن:منم کیمجونگده ام اسم استیجم چنه هرکدوم راحتین صدام کنید
و جفتشون تعظیمی کردن
معلم از لو معذرت خواهی کرد به بهشون اشاره کردن ک سمت صندلی های خالی تو کلاس بشینن
سهون پورخندی زن با خودش گفت :لوهون چقدر شبیه لوهانه فقط یه حرف باهاش فرق داره و مثل لوهان اسم دوستش چنه من دارم وتیستا ببینم من اونو با لوهان مقایسه کردن الان؟ اوه سهون تو چت شده هیچ کس قابل مقایسه با لوهان نیست هیی کاش اینجا بودی لوهان الان دوسال گذشته ولی تو نیستی پس کی اون روز رو که ببینمت میرسهکی میدونه تو اینده چی میشه یعنی سهون میفهمه لوهون همون عشق دوسال پیشش لوهانه
****
نظر یادتون نره
ووتا به ۲۰ برسه اپ میکنم
با اینم قسمت قبلی به ۲۰ نرسید ولی گزاشتم این قسمته ولی خوداییش ووتا رو با سین خوردن مقایسه کنین
کل فیک ۳۰۰ و خورده نفر خوندن بعد ۵۵ تا ووت
ی وات دادن کار زیادی نیستت ولی ب من کلیی انرژی میدع 😞
YOU ARE READING
idol
Fanfictionفعلا اپ نمیشه اسم فیک:ایدول کاپل:هونهان و چانبک و کایسو و کریسهو و تائلی و شیوچن ژانر:طنز، مدرسه ای،عاشقانه، غمگین کمی +۱۸😈 خلاصه :لوهان پسر چینی کوچیکه که عاشق بازیگر کوچیک به نام سهون میشه یک رو تصمیم میگره به سهون نامه بده و عشقی که بهش داره ر...