پی نوشت دیگر: این نوع شعری به slam poetry معروفه و من یه نمونه براتون این بالا گذاشتم تا حس و حال شعرو درک کنید.
مردم همیشه بهم میگن، لعنت پسر تو خیلی میخوابی
راست میگن.. به احتمال زیاد دوازده ساعت خواب شبانه روزی سالم نیست.
زمانی توی زندگیم بود، من سحرخیز بودم و همهی این مزخرفات اما هدف زیاد بیدار موندن درهرحال چی میتونه باشه؟
سحر خیز بودم... برای اینکه هرروز صبح با صدات از خواب پا میشدم اما جدیدن بیدار شدن توی یه تخت خالی جزء برنامه هام نیست.
بعضی شبا اگر زیاد بهت فکر کنم، ممکنه برای خاطرات خوشمون بغضم بگیره. بعد به این فکر میکنم تا بهت زنگ بزنم...
اما نمیتونم، توی لعنتی ساعت ۹ شب میخوابی پس باید مغزم رو قانع کنم، تو بخاطر من تا صبح بیدار نمیمونی و به یه روشی... این چیزیه که منو بیدار نگه میداره.
بخاطر اینکه ما عالی بودیم، اما گه خورده توش. بخاطر اینکه به احتمال زیاد با یکی دیگه خوشحالی بخاطر اینکه دیگه بهم فکر نمیکنی و تو نمیدونی...
تو نمیدونی نصف شب من توی چه میدون جنگیم وقتی تمام سلولای توی بدنم داره منو به سمت گوشیم میکشه تا بهت زنگ بزنم و من باید خودم رو توی تخت بکشم و سعی کنم جلوشو بگیرم.
دوست دارم فکر کنم این دلیلیه که من صبحا دیر از خواب پا میشم... چون ساعت سه نیرویی که این جنگ از من میگیر شاید بدتراز نیرویی باشه که یه یهودی توی جنگ جهانی دوم حدر داد.
برای اینکه آخرش اونا توی کوره سوختن یا بهشون شلیک شد اما من هرشب دارم توی یه کوره میسوزم و میسوزم و صبح روز بعد باید از خواب پاشم، یه لبخند گنده بزنم و به زندگی ادامه بدم چون خوب شدن یه قلب شکسته اینقدرام نباید طول بکشه
برای اینکه نصف شب وقتی دعوا شدت میگیره من نمیدونم چطوری باید به بدنم ثابت کنم زنگ زدن بهت ایدهی مزخرفیه چون تو خیلی وقته راحت خوابیدی
برای اینکه هیچکس تیره خلاصی رو توی مغزم نمیزنه تا شاید بالاخره همه چی تموم بشه
برای اینکه تو...
دیگه اینجا نیستی تا تیره خلاصی رو بهم بزنی
تو خیلی وقته رفتی
___________
خب بچه ها چپترای اینطوری دوست دارین یا نه؟
نظر و ووت یادتون نره❤️💛
مخلص
_sx💙
YOU ARE READING
all the things I've never said(book2eyes)
Fanfictionیه جا خونده بودم، ما عشقی رو دریافت میکنیم که فکر میکنیم لایقشیم اما من لیاقت داشتنت رو نداشتم