دوسم نداری

395 83 133
                                    

روز‌ بعد شاید یکی از خجالت آورترین روزای زندگیم بود. روی کاناپه تو خوابم برده بود.

یادمه دیشب مجبورت کردم همینجا کنار من بخوابی. به احتمال زیاد وقتی خوابم برده رفتی.

واقعا شرایط بدی بود. بدی کسی که لب به مشروب نمیزنه اینه که هیچکدوم از کارهای احمقانه‌ش رو نمی‌تونه تقصیر الکل بندازه.

نمی‌تونستم تظاهر کنم از دیشب چیزی یادم نمیاد، چون همه‌ش‌ رو یادمه و همه‌ش خیلی اشتباهه.

_زود بیدار شدی

توقع نداشتم تو رو نیمه لخت درحالی که موهات هنوز خیس بودن ببینم. چرا یه تیشرت تنت نمیکنی؟

_جدی؟

_ساعت هشت صبحه

سعی کردم کلمات رو کنار هم بذارم تا بتونم چیزی رو توضیح بدم، اما تو با حرفت جمله بندیم رو خراب کردی.

_دیشب پیش پاول بودی

سرم رو بالا گرفتم. انگار میخواستم ازت بپرسم از کجا خبر داری، تو فکرم رو خوندی و جواب دادی.

_اون برادرمه زین، ما صمیمیم

با این حال اون از همون اول درباره‌ی من بهت نگفتم. الان چقدر به برادرت احساس نزدیکی میکنی؟

_من... متاسفم، بابت دیشب

با این حرفم چشمات نرم شدن. اما از جات تکون نخوردی. همونجا کنار اتاقت وایسادی من بخاطر این کار ازت ممنونم، اگر جلوتر میومدی دیگه کنترلی رو خودم نداشتم.

_بهش فکر نکن، میخوای برسونمت خونه؟

سرم رو به معنی نه تکون دادم. آخرین چیزی که بهش نیاز دارم اینه که من و تو توی فضای کوچیک تنها باشیم.

_بازم متاسفم... نمیدونم دیشب چه اتفاقی برام افتاده بود، من... زیاد حالم دست خودم نبود

برام سر تکون دادی و من بدون هیچ حرفی آپارتمانت رو ترک کردم.

خنده داره مگه نه؟ حتی وقتی که من قطعا مال کس دیگه‌ام و اون رو دوست پسر خودم صدا میکنم، شب بازم‌از پیشش برمیگردم پیشه تو.

فکر میکردم این اتفاق با پیدا کردن آدم رویاهام تموم میشه. تنها کسی که من تا به امروز به عنوان دوست پسرم معرفی کردم برادرته، قرار بود وقتی این اتفاق میفته من شب رو کنار اون سپری کنم بدون اینکه تو حتی به ذهنم خطور کنی.

اما مشخص شد این داستان فقط به بوسه‌های اشتباه توی بار تموم نمیشد. من حتی الانم پیش تو برمیگردم.

وقتی به آپارتمان لویی رسیدم اون بهم لبخند زد. وقتی قیافم رو دید روی لبخندش تجدید نظر کرد.

_خیله خب بیا بیخیال این بشیم که دیشب با پاول‌ خوابیدی، چه گندی بالا آوردی؟

سعی کردم براش توضیح بدم، اما اون فقط خیلی وراجه.

all the things I've never said(book2eyes) Where stories live. Discover now