سفارش

668 107 0
                                    


نامجون: گفتی باید چی رو بردارم؟

+: یک گردنبند.

نامجون: فقط همین؟! یک گردنبند؟! به نظرتون یکم مبلغ بالایی رو فقط برای یک گردنبند پیشنهاد نمی‌‌‌‌کنین؟!

+: میشه گفت اون گردنبند یکم خاصه.

نامجون: جزئیات به من مربوط نیست. عکس و آدرس رو برام ایمیل کنین و من هم به همون ایمیل شماره حساب رو میفرستم. قانون اینه که پول‌ها غیرقابل ردیابی باشن. نصف پول رو اول میگیرم و مابقی رو بعد از انجام کار و زمان تحویل. ترجیح می‌دم تحویل حضوری نباشه ولی اگر بود مکان و زمان رو من تعیین می‌کنم. بسته به محل فعلی گردنبند از یک تا سه روز کار رو تحویلتون می‌دم. میتونیم همکاری کنیم؟

+: البته! فقط یک نکته میمونه که باید بدونی.

نامجون: قانون اول. بدون اسم، بدون مشخصات و بدون اطلاعات اضافه. اگر تاثیری رو کار نداره نمی‌خوام بدونم و اگر داره گوش می‌کنم.

+: خب تا یه حدودی مربوطه.

نامجون: فقط بخش مربوطش رو بگو.

+: هر جور راحتی. گردنبند هیچوقت زیاد از صاحبش دور نیست. هرچند اون نمی‌تونه برات دردسری درست کنه.

نامجون: باشه. حالا که تأثیری روی کارم نداره پس اهمیتی نداره.

نامجون بعد از پایان جملش بدون اینکه برای ادامه حرف شخصی که سمت دیگه خط بود صبر کنه تلفن رو قطع کرد.

کمی بعد با لرزش گوشیش ایمیل دریافتی رو بررسی کرد.

گردنبند ظاهر خاصی نداشت و ارزشمند به نظر نمی‌رسید.

نگاهی به آدرس انداخت. یه محله قدیمی پر از آثار تاریخی بود و نامجون میدونست مردم ساکن محله افرادی هستن که علاقه‌ای به زندگی مدرن و استفاده از تکنولوژی ندارن.

نامجون: یه مشت احمق!

از روی نقشه ماهواره‌ای نگاه دقیق‌تری انداخت.

نامجون: قصر‌پادشاه! شوخی می‌کنی! این دیگه چه کوفتیه

نامجون کمی بیشتر جست‌و‌جو کرد.

چندتایی عکس ماهواره‌ای و تعدادی عکس قدیمی و جدید و از زوایای مختلف وجود داشت.

بعد از اون سری به حسابش زد. دقیقا نیمی از پول واریز شده بود. باید پول رو به حساب جدیدی منتقل می‌کرد و قبل از اون مطمئن می‌شد که به درستی پول‌شویی شدن و هیچ راهی برای ردیابی اون‌ها باقی نمی‌مونه.

با این که نامجون می‌دونست کمی بیش از حد محتاطه ولی مطمئن بود که همین وسواس باعث شده که سال‌ها در امنیت و آرامش به کارش ادامه بده پس دلیلی نداشت تا محافظه کاری رو کنار بزاره.

Necklace Of LifeDonde viven las historias. Descúbrelo ahora