"1"

709 75 221
                                    

رز های سفید رو روی زمین گذاشت و روی دو زانوش فرود اومد...

ته ریش هاش بلند و صورتشو از همیشه خسته تر نشون میدادن.

خیره به زمین بود

+من...اومدم

انگار که چیزی یادش اومده باشه

چشم از زمین گرفت سریع با دستاش شروع به پاک کردن گِل های روی سنگ قبر کرد...

+بارون همجا رو گل کرده..دیشب که بارون زد یادت بودم.

+البته...هرشب به یادتم...راستی سردت ک نبود؟

دست از پاک کردن گل ها برداشت؛

چیزی شبیه به لبخند رو لباش اومد

+مثل قرار اولمون هول شدم...نمیدونم چی بگم!

دستاش گِلی شده بود،به درک!!

باهمون دستای گِلی رز های سفید رو برداشت

+ببین واست چی آوردم از همونایی ک دوست داری...رز سفید

+هنوزم دوست داری دیگه نه؟درسته خیلی وقته حرف نزدیم ولی دلیل نمیشه علایقت یادم نباشه...

رز هارو باز زمین گذاشت کامل روی زمین نشست واسش مهم نبود که زمین گِلیه!

+نمیخوای چیزی بگی؟

+فکر میکنی هرروز میام اینجا تا سکوتتو بشنوم؟

+خب...درست فکر میکنی.

+تنها چیزی که برام ازت باقی مونده سکوتته!

چشماش تر و حرکاتش هیستریک شده بودن...

+اصلا مگه مرده ها میتونن فکر کنن

یا سکوت؟

+ اونا محکومن به سکوت!

-کااااات،خوب بود.تا چند هفته دیگه نتایج اعلام میشن.

از روی زمین بلند شد و سعی کرد با پشت دستش که گِلی
نیست نم چشماشو بگیره.

سعی کرده بود تمام احساسشو به کار بگیره تا بتونه این
نقش رو بگیره و راضی ام بود.

واسش خنده دار بود که تاحالا عاشق نشده بود و
میتونست انقد خوب نقش یه آدم عاشق رو بازی کنه!!!

بعد از شستن دستاش راه خونه رو پیش گرفت.

واسش مهم نبود لباسش گلیه و ممکنه بقیه به چشم یه احمق نگاش کنن!

تلفنش زنگ خورد؛مادرش بود

-آقای بازیگر افتخار میدید شام مهمون من باشید؟

تک خنده ای کرد و گفت

+چند هفته دیگه نتایج اعلام میشن

-چطور پیش رفت؟ خوب بود؟

+میشه گفت یجورایی...

-من به استعدادت اطمینان دارم عزیزم؛ زود بیا خونه منتظرتم

+باشه...میبینمت

تلفن قطع شده بود داشت به این فکر میکرد هرطور شده باید این نقش رو میگرفت هیچ هدفی به جز خوشحالی مادرش نداشت.

اصلا نمیخواست قبول کنه مادرش فقط چند ماه دیگه برای زندگی وقت داره!

پس اره...اون فقط میخواست خوشحالش کنه؛هیچ دلیل لعنتی نداشت....

ناگهان صدای بوق بلند ماشین اونو از اعماق تفکراتش بیرون کشید

خودش رو چند قدمی ماشین میدید و فرصت هیچ عکس العملی نداشت

صدای مادرش تو سرش پیچید

" بیا خونه منتظرتم

منتظرتم

منتظ...."

چشم هاشو محکم بست و
بوووممم!!!!!

____________________________________________
خب خب "😂its show timeee"

سلام من نازنین ام و خب همین دیگه:)

به نظرتون کی بود؟👀

و اینکه پارتای اول همیشه بدترینن😂🤦‍♀️قول میدم بهتر میشه♡

اگر دوسش داشتین حمایت کنید.بوس

SuspenDed [L.s-z.m]Where stories live. Discover now