pt 1

11.7K 998 63
                                    


بازم یه روز گنده دیگه تو اون پرورشگاه کوفتی تو خونه جهنمی و خانوم جائه با اون خنده های عذاب آورش لعنتی فرستادو از تخت کثیف و کهنه پرورشگاه پایین اومد تخت بالا رو برنداشته بود چون از عادت های بد خوابیدنش خبر داشتو دلش نمی خواست نصفه شب بقیه رو با صدای افتادنش بلند کنه
جیم: جونگکوککککک .... لعنتی هزاربار بهت گفتم لخت نخواب بوی عرقت حالمو داره بهم میزنه ..
جونگکوک تنها کسی بود که تو این سال ها داشته و زندگیشو با اون گذرونده دوستش هم مثل خودش یه هیبرید بود البته خرگوش و برای همه جای تعجب بود که چجوری روباه و خرگوش باهم دوست شدن ..
جونگکوک : هی پسر یه امروزو بیخیال شو من رو موده خوابم پس چرا باسنه خوشگلتو تکون نمیدی از اتاق بیرون نمیری ..
جیم : محض رضای خدا توکه اون زنیکه عوضی رو میشناسی ...خیله خب من میرم تو انقدر بخواب تا صورتت مثل باسنت پف کنه خرگوشه عوضی ..
با اینکه وسایل زیادی برای اماده شدن نداشت اما همیشه حتی با تیپ ساده اش هم چشم هارو خیره خودش میکرد بعد از ۱۵ سالگیش فهمیده بود که علاقه ای به دخترا نداره و البته تا بحال هم وارد هیچ رابطه ای نشده بود
بالم لب هلویی رو بست و به خودش نگاه کرد چشمای درشتش رو با خط چشم خیلی نازکی زیباتر کرده بود و لباش هم ...خب لباش کراش خیلی از بچه های مدرسه بود بزرگ و نرم و پفکی

شاید مدرسه انقدراهم بد نبود هرجایی دور از خانوم جائه خودش بهشت محسوب میشد گوش و بزرگ و نارنجی رنگش با هر وزش باد یکم تکون میخوردن و حس خوب رو بهش القا میکردن راه رفتن براش همیشه سخت بود چون مجبور بود اون دمه بزرگ و نارنجی رو تو شلوار های تنگ مدرسه جا بده یبار بیرون گذاشتنه دمو امتحان کرده و بود و خب لای دره اتوبوس گیر کرده بود ..

جک : اوه بیبی خیلی دلتنگت بودم نمیخوای منو به یه بوسع از لبای فاکیت دعوت کنی
جیم : برو گمشو جکسونه عوضی تا مدیر رو خبر نکردم
جک : هی بوی اروم باش ...لعنت ..بوی بدنت میتونه یکاری کنه بدون دست زدن به خودم بیام
جیمین بدون نگاه کردن به اون جکسون احمق و حرفای رقت انگیزش راهرو مدرسه رو طی کرد و به کلاس Aرسید خب معلومه که بچه ی درسخونی بود باهوش. زیبا و فریبنده کسی که خواهان زیادی داشت
صدای دره کلاس همه چشم هارو از تخته برگردوند در باز شد و یه پسر وارد کلاس شد زیبا بود و بعد از معرفی کردن خودش به اسم کیم بکهیون رفت و پشت جیمین نشست
بک : سلام ..اووو خدای من تو خیلی زیبایی ..ت ..تو یه هیبریدی پدره من عاشق هیبیرید هاست و همیشه میگه موجودات دوست داشتنی هستند
جیم : اوه ممنون ...خب راستش خوشحال شدم از آشناییت من جیمین هستم و همینطور که میبینی یه هیبریده روباه
بک: اووو .. گوش های خیلی کیوتی داری میتونم بهشون دست بزنم ؟
جیمین متنفر بود اینکه تا یکی میبیندش دوست داره به گوش ها دمش دست بزنه حس یه سگ خونگی بهش دست میداد
جیم : اممم ... بله
بک : آیگووو .. چه نرمن تو فوق العاده ای و امروز تورو حتما به پدرم نشون میدم
بعد از پایان کلاس های پی در پیشون بکهیون با هیجان به سمت دره خروجی میرفت و دست جیمین رو دنبال خودش میکشید تا اونو به آقای کیم نشون بده
بک : آپااا...سلام این دوست من جیمین شیه وای پدر باورت نمیشع اون یه هیبرید روباهه که خیلی کمیابن
جیمین در برابر پرحرفی های دوستش ساکت بود و گوشاش رو به پایین خم شده بود تا اینکه دوتا کفش مشکی براق جلو چشماش ظاهر شد
سرش رو بالا گرفت و برای یلحظه نفسش برید اوه گاد این دیگه جه جونوریع اصلا نمیخورد پدره بکهیون باشه جوون بود زیادی هم جوون ..
تهیونگ : سلام پسرا .. او خدای من تو جیمینی .. خیلی زیبایی
تهیونگ تو دلش داشت نگاهش رو سرکوب میکرد تا بیشتر روباه کوچولو رو خجالت زده نکنه و با چشماش لباش رو از جا درنیاره
تهیونگ : بیا من میرسونمت
جیم : نه خودم ...چیز ..امم خودم میتونم برم
تهیونگ: جیمین هوا تاریک داره میشه و خطرناک لطفا بیا
چند لحظه بعد سه تایی تو ماشین نشسته بودنو از پنجره بیرونو نگاه میکردن تا اینکه بکهیون سره راه ازشون جدا شد چون میخواست به خونه خاله اش بره و با بچه ی اون ها بازی کنه
تهیونگ : جیمین شی تو دوست دختر یا ..اممم دوست پسری داری ؟
جیمین کمی شوکه شد از سوال عجیب غریب اقای کیم ولی جواب داد : من کسی رو ندارم
تهیونگ : امشب بخاطر بارون خیلی ترافیک بود و دیر شد امشب به خونه بیا یه رامن گرم و خوب بهت میدم
جیم : اما خانوم جائه ....
تهیونگ : با خانوم جائه خودم تماس میگیرم
جیم: ممنون
تهیونگ از ته دل خوشحال بود که تونسته موقعیتی جور کنه تا روباه کوچولو رو گیر بندازه ...



little fox[Completed] Where stories live. Discover now