end ....

6.4K 705 187
                                    

تو جاش چرخی زد و به صورت خوابالوی تهیونگ نگاه کرد ، موهای فره مشکیش جلوی صورت زیباش ریخته بودن و دسته جیمین رو وادار میکردن که اون هارو لمس کنه و همینکارو هم کرد ...
تمام مدت این سه سال عشقشون بهم کم نشده بود و روز به روز هم برای همدیگه جذاب تر میشدن ...
اروم بلند شد و سمت حموم رفت و سعی میکرد صدایی از خودش درنیاره تا تهیونگ رو بیدار نکنه ...
تو اینه به خودش نگاه کرد ..

جیمینه الان هیچ شباهتی با جیمین ۱۶ ساله نداشت ..

قد و هیکلش تغییری نکرده بود و هنوز موچی کوچولوی ددیش بود

اما زیباییش چند برابر شده بود و بجای چهره ی یه روباه خجالتی و کیوت ...

یه روباه مغرور و اغواگر شده بود ..

همون چیزی که مردش دوست داشت ، جسور و مغرور البته جلوی تهیونگ همون بیبی بوی کوچولوش بود...

به تتوی کوچیک روی انگشتش نگاه کرد یادش افتاد که تهیونگ چندروز التماسش میکرد تا اون تتو که برای زوج های گی ست بود رو بزنن ...

مشکلات زیادی داشتن و اغلب مواقع بخاطر لجباز بودن تهیونگ ، جیمین کوتاه میومد ..

بکهیون رابطش رو به پدرش گفت و تهیونگ هم حمایتش کرد مادره تهیونگ هم با رابطشون کنار اومد (البته که بعد از فهمیدن داستان بکهیون غش کرد و کارش به بیمارستان کشید ) ولی هرچی بود خوب بود ..

امروز براشون روزه مهمی بود ...

شاید خیلی وقت پیش یکی شده باشن اما امروز ازدواج میکردن ..

پیوندی که مشکلات روبروشونو می شکست ..

_________________

" جیمینااا کجایی ؟ "

جیمین : حموممم عزیزم ..

میدونست الان یه ببر خابالو و لخت میپره تو حموم و همین اتفاقم افتاد ..

" من با خودم عهد بستم نزارم پارک جیمین تنهایی حموم بره "

و بعد شورتش رو کند و انداخت و تو سبد به سمت جیمین رفت و از پشت بغلش کرد ...

"مثل اینکه دیشب به بعضیا خیلی خوش گذشته ..هوم ؟ "

جیمین : کیم تهیونگ ورودیم هنوز بخاطر اون دیک لعنتیت میسوزه و الان هم از استرس دارم بالا میارم بعد تو راجب خوشگذرونیت میگی ...

لباش رو به سرشونه های ظریف و زیبای جیمین چسبوند و روشون بوسه های پروانه ای گذاشت ...

"عزیزم چیزی برای استرس وجود نداره منم و تو "

نفس عمیقی کشید و خودش بیشتر تو بغل تهیونگ فشرد ...

تهیونگ رو توی یه اتاق دیگه کرد تا خودش اماده بشه و میخواست اون رو سوپرایز کنه ..

little fox[Completed] Where stories live. Discover now