pt 3

7.2K 885 71
                                    

هی جیمین ببخشید که تنهات گذاشتم ...اخه نمیدونی بچه ی خاله ام چقدر کیوتو خوردنیه ...ما اونجا رفتیم اون ناهار بهمون یه لازانیا  خوشمزه و داد و...
جیمین با لبخند به حرفای بکهیون گوش میکرد خب برخلاف پدره عجیبش بچه ی شیرینی بود و خنده های بامزه ای داشت شاید وقتش بود به کوکی دوست جدیدشو معرفی کنه ...
توراه انقدر به رفتار های عجیب اقای کیم فکر کرد که نفهمید کی به دره پرورشگاه رسیده نفس عمیقی کشید با پیش خودش گف هی جیمین اون فقط یه پدره و حس دلسوزانه ای نسبت به تو داشته ولی خب کدوم پدری باسنه بچشو بوس میکنه ...
خانوم جائه : روباه کوچولو بلخره گیرت اوردم خوش میگذره شبا با مردای سنه پدرت میگردی ...اگه قراره هرزه بازی دربیاری جایی تو پرورشگاه من نداری فهمیدییییی ؟!
جیمین ناباور به اون زنه شیطانی نگاه میکرد هرزه بازی چه کوفتیه اون فقط یه روباه خیس شده زیره بارون بود که یکی کمکش کرده بود بغض کرده سمت اتاق راه افتاد ..
کوک : هی زنیکه عوضی با خودت چی فکر کردی اون دوسته منه و من معصوم ترو پاک تر از اون ندیدم پس دهنت رو ببند ...
خب اون جونگکوک بود کسی جرئت نداشت چیزی بهش بگه حتی خانوم جائه با اینکه یه خرگوش بود ولی بدن درشت و هیکلی داشت نصف بچه های مدرسه براش میمردن البته اگه مدرسه میرفت بیشتر روز هارو خودشو به دل درد میزد و کسیم رو حرفش نمیتونست حرفی بزنه ...
از دره ارایشگاه زدن بیرون به پیشنهاد جونگکوک موهاش رو رنگ کرده و بود و خب ..شبیه دختربچه های شیطون شده بود موهای صورتی و گوش های بزرگش کمی پشیمون بود ولی خب جونگکوک بود دیگه کاریم نمیشه کرد صدای بوق ماشینی جفتشونو پروند او شت این اینجا چیکار میکرد اونم وقتی جیمین شبیه موچی توت فرنگی شده
تهیونگ : سلام پسرا ..واو جیمین خیلی کیوت شدی .. بیاید بالا من میرسونمتون
جیم: نه ممنون با جونگ..
تهیونگ : لطفا بیاید
بعد سوار شدن کوکی نگاه شیطونی به جیمین و تهیونگ کرد و دره گوشه جیمین اروم گفت : اوممم یه ددی هات و جذاب و البته پولدار
جیمین:  هی بهتره بشینی سره جات جئون حوصله شوخی ندارم
کوکی میدونست که هرموقع جیمین جئون صداش میزنه اوضاع خطریه تا رسیدن هیچ حرفی زده نشد البتع بجز نگاه های اقای کیم از اینه جلو رو موچی کوچولوش از نظر تهیونگ جیمین شبیه یک توت فرنگی بود که تو شکلات زدی و جلو دهنت نگه داشتی تا بخوریش...
خونه تهیونگ :
تهیونگ : بکهیون اون دوستت جیمین سرپرستی داره ؟
بک: اوممم نه اون تو پرورشگاه زندگی میکنه اون خیلی پسره خوبیع و درسخونه و کیوته
تهیونگ : میدونم اینارو شاید ...شاید بخوام به سرپرستی بگیرمش
بک : چییییی آپا تو بهترینی من زنگ میزنم بهش میگم وسایلشو جمع کنه تا......
تهیونگ: هی صبر کن من خودم میرم دنبالش و بعد براش میرم خرید تو همینجا میمونی
بک : آپاااااا
تهیونگ : همین که گفتم

پرورشگاه :

خانوم جائه : روباه کوچولو نمیدونم اون مرده جذاب پای تلفن چه مغز خری خورده که میخواد سرپرستی تورو قبول کنه
جیمین : چیییی کی بود
خانوم ج : یه احمق اخه کی دلش میخواد یه بچه لوس و ناز نازی داشته باشه
کوک : تمومش کن
خانوم جائه با اومدن کوکی قدماشو تند کرد و رفت ..
جیمین : جونگکوک الان ... الان ..چی میشه ... توچی ...بدون تو چیکار کنم
کوک : هی بیب اروم باش من همینجام میتونی بیای و بهم سر بزنی
جیم : اما ..خب دلم تنگ میشهههه
جیمین تو بغل دوست قلدر و مهربونش مثل روباه خیس خورده زیره بارون گریه میکرد و جونگکوکی که سعی میکرد بغضش رو کنترل کنه ....
قطعا وسایل زیادی برای جمع کردن نداشت فقط کتابای درسیش و فرم مدرسه و همینطور لباس های راحتیش و بالم لب عزیز تر از جونش که دیگه تموم هم داشت میشد ‌..
جیمین:  سلام خیلی ممنون که منو ...
صبر کن این همون اقای کیم عجیب غریب بود که باسنشو بوسیده بود ...بهتر از این نمیشه
تهیونگ:  عزیزم لازم به تشکر نیست منو بکهیون واقعا تورو دوست داریم ..هیچ وسیله ای بغیر از کتابات برندار ..
جیمین: اما لباسام ...
تهیونگ : داریم میریم خرید گود بوی
تو مغازه جیمین با ذوق همه جارو نگاه میکرد خب تا حالا خرید نرفته بود (بغیر از اون بالم لب کوفتی)
برای تهیونگ عجیب بود که هر لباس و هودی و شلوار و شورت و حتی جورابی صورتی رنگ رو انتخاب میکرد البته رنگ زرد هم به چشم میخورد ..
جلوی مغازه عروسک فروشی مکث کرد خب دلش میخواست جیمین یه بیبی بوی کوچولو بود طبیعی بود که دلش اون خرسای رنگی بخواد

به اقای کیم نگاه کرد که دستشو کشید و وارد مغازه شد بعد از خرید چیز هایی که شاید واقعا نیاز نبود مثلا اون بطری بچگونه یا پستونک خارج شدن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

به اقای کیم نگاه کرد که دستشو کشید و وارد مغازه شد بعد از خرید چیز هایی که شاید واقعا نیاز نبود مثلا اون بطری بچگونه یا پستونک خارج شدن ..
جیمین : م...ممنون اقای کیم
تهیونگ : وقتی بهم میگی اقای کیم حس یه پیرمرد ۵۰ ساله بهم دست میده پس لطفا تمومش کن میتونی بهم بگی ددی ته ته
جیمین : اما ‌...
تهیونگ : لطفا ادامه نده
جیمین : چشم د ...ددی

تهیونگ :
او لعنتی اون گفت ددی فک کنم اون پسر از جنس شیرینی و خامه باشه چون وقتی اون عروسکارو گرفتم از خوشحالی میخواست گریه کنه من حاضرم تموم عروسکای شهرو براش بخرم تا دوباره بهم بگه ددی ...
خونه :

بالم لب های مختلف و میوه ای رو که خریده بود رو جلوی آینه گذاشت و عروسکاش رو گوشه اتاق چید اتاقش بیشتر شبیه اتاق یه دختربچه ۴ ساله بود تا یه پسر ۱۶ ساله ولی خب دوسش داشت لباساش رو با یه هودی زرد عوض کرد روی هودی عکس یه جوجه بود هودی انقدری بلند بود که جاهای خصوصیشو بپوشونه حتی شورتش هم بلند و پادار بود یه شورت صورتی که روش عکس توت فرنگی داشت بالم لب البالویی رو برداشت و با ذوق رو لبای تپلش کشید ...
تهیونگ :
خیلی وقت بود صدایی از اتاقش بیرون نمیومد و نگران شدم که شاید تو چیزی مشکلی پیدا کرده ساعت ۱۱ بود و بکهیون کلاس پیانو بود ...
دره اتاق و باز کردم ...
تهیونگ : جیمین ....جیمی...
خب اون طبیعتا اون پسر قابلیت اینو داشت که هرکسی رو گی کنه پاهای خیلی تپلش و البته سفید و بدون مو فقط جای دندون های گرسنه تهیونگ رو کم داشت و اونجوری که خم شده بود رو آینه و لبای فاکیش رو براق میکرد و اون باسنش که از زیره لباس هم معلوم بود یه هلوی رسیده اس ...
جیمین : امممم ببخشید من حواسم نبود صدام کردید
تهیونگ : خب میخواستم یسری قوانین خونه رو برات بگم اگه مشکلی نداری
جیمین : نه ممنون الان میام
جوراب های بلند و راه راهی پاش بود و دمه بلندش از زیره اون هودی معلوم بود تهیونگ ناخواسته دستی به دمه جیمین کشید که یهو صدای اوممممم کشداری از دهن جیمین خارج شد و چشمای خمارش رو تهیونگ دید و براش عجیب بود ...
جیمین:  اهههه ...خواهش میکنم به دمم دست نزن
تهیونگ : او ببخشید من نمیدونستم دردت میگیره
جیمین : نه فقط ...اوممم...بیخیال میشع قوانینو بگید ...
قوانین :
1. حق پوشیدن لباس های تنگ و بدن نما تو بیرون از خونه نداری
2. اگه کاره بدی کردی به ددی میگی من از دوروغ گویی متنفرم
3. دوستای ددی جمعه شب ها اینجا میان و باید رفتار خوبی نشون بدی
4. حق سرپیچی از حرفامو نداری
5.اتاقت و عروسک هاتو مرتب میکنی
6.نظافت فردی رو رعایت میکنی مسواک زدن ، حمام ...
7. بکهیون تمام تابستون رو خونه مادرش میره و توباید پیش من بمونی و اذیت نکنی
10. ددی دوستت داره ولی اگه کاره بدی کنی تنبیه میشی

خب زیاد سختم نبود و ...صبر کن بکهیون کله تابستونو نیستتت من تنهایی چه غلطی بکنم ...

little fox[Completed] Where stories live. Discover now