pt 14

7.4K 688 51
                                    

تو به من قول دادی جیمین
تهیونگ گفت و خیلی سعی کرد خنده اش نگیره چون قطعا جیمینی که با حوله زرده حمومش روی میز نشسته و توت فرنگی میخوره برای تهیونگ خنده دار بود ...
جیمین : من چیزی یادم نمیاد ...اممم بزا فک کنم ..
تهیونگ : تو حق نداری در روز این همه میوه بخوری ...
جیمین : چرااا ؟
تهیونگ : چون نمیتونی ناهار و شام بخوری و همیشه هم دلدرد داری ..
جیمین : ولی دوستشون دارم پس میخورمشون ...
تهیونگ ابرویی بالا انداخت و ..
تهیونگ : یعنی هرچی که دوست داشته باشی رو میخوری ؟
جیمین : اره ..
تهیونگ حس میکرد که آمپرش هر لحظه داره روشن تر میشه چون محض رضای خدا کی با دیدن یه بیبی بوی روباهی که حوله زردش باز شده بود و قطعا نمیدونست چه چیزی رو داره به تهیونگ نشون میده ..تحریک نمیشد؟ ..
تهیونگ : میری بالا تو اتاقت و خودت رو خوشگل میکنی تا بیام ..
جیمین : چرا ؟
تهیونگ : چون بهت نیاز دارم .‌..
جیمین : از اون کارا ؟؟؟
تهیونگ : برووو
و بعدش جیمین سریع از روی میز پایین پرید با پاهای کوتاهش بدو بدو سمته اتاقش رفت ..
طوری قلبش میکوبید که انگار میخواست از سینش بیرون بزنه از رابطه یی که تو دوره هیتش داشت هیچی یادش نبود و الان کمی استرس و ترس داشت اما تصمیم گرفت به حرف ددیش گوش کنه و آماده بشه ..
چوکر زردش رو انداخت و لباس حریر صورتی رو تنش کرد که اول بخاطر نازک بودنش تصمیم گرفت عوضش کنه اما بیخیال شد و همونو پوشید ..
جیمین : بلوطی ..اگه شلوار نپوشم بده ؟ جوجه کلش رو کج کرد و جیکی کرد ...
جیمین : پس نمیپوشمش..
آرایش ملایمی رو هم روی صورتش نشوند و رژ لب براق صورتی کمرنگی زد و روی تخت نشست ...
جیمین : هووف چرا نمیاد؟ ‌..دستای کوچولوش یخ زده بودن و با استرس تو هم گره اشون میزد ...
________________________

پوزخندی زد و کادوی کوچولویی که برای جیمینش خریده بود رو برداشت با فکر اینکه چقدر میتونه با این ویبراتور کوچیک صورتی به اون بیبی هورنیش لذت بده هم تحریک میشد ...
دره اتاق جیمین رو باز کرد و با جیمینی روبرو شد که رون های تپل و سفیدشو بیرون انداخته و دمه نارنجیش با شدت تکون میخوره ..
تهیونگ : این چه لباسیه جیمین شی ؟
جیمین : خ..خب ..من ..فک کردم ..خوشت میاد ..الان عوضش میکنم ..
تا اومد بلند شه دستی دوره کمرش حلقه شد ..
تهیونگ : من گفتم بده ؟ با اینا فقط کاره خودت رو سختر کردی ..
جیمین رو هول داد جلوی آینه و از پشت چسبید بهش ..
تهیونگ :شورتت رو دربیار ..
جیمین بدون مکث شورته سفیدش رو دراورد و با خجالت جلوی آینه وایساد دستای تهیونگ رو بدنش رو نوازش میکردن از پهلو هاش تا بالای سینه هاش...
بوسه هایی رو گردنش گذاشت و سکوت اتاق رو شکوند ..
تهیونگ : اوردمت جلوی اینه که خودت ببینی چقدر تو حالت زیبا و فریبنده میشی روباه کوچولو...
جیمین حتی توانایی حرف زدن هم نداشت چون ددیش نقطه حساس گردنش رو پیدا کرده بود و خیلی اروم همونجا رو مک میزد
جیمین رو کمی خم کرد و لباسش رو از روی باسنش کنار داد ..
تهیونگ : آه شت هنوز تنگه ...
انگشتاشو به سمت دهن جیمین برد و وارده دهنش کرد ..
تهیونگ : خیسشون کن ..
جیمین بلافاصله شروع به مکیدن و خیس کردن انگشتای بلنده تهیونگ شد که تا ته حلقش رسیده بود ...
انگشتاش کاملا خیس شده بودند و انگار به سمت باسن جیمین کشیده میشدند دو لپ باسنش رو از هم فاصله داد و به اون ناحیه صورتیش نگاه کرد ... انگشت اشاره اش رو گذاشت روش و با یه حرکت کمیش رو به داخل فرستاد ..
جیمین : ااخ..
با فشاره بعدی کله انگشت رو به داخل فرستاد که جیمین خودش رو منقبض کرد و تنگ تر شد ..
تهیونگ : لعنت
جیمین : لطفا درشون بیار ..ااایی..درد داره
تهیونگ بی توجه بهش انگشتاش رو کمی جلو عقب کرد و از تو اینه به جیمین خیره شد که چجوری لباش رو زیر دندون کشیده و با درد ناله میکنه...
ویبراتور کوچیک صورتی رو برداشت و بعد از خارج کردن ا نگشتاش وارده جیمین کرد ..
جیمین : اون دیگه چی بود ؟
تهیونگ : هیس ...
دکمه ویبراتور رو زد که جسم صورتی شروع به لرزش کرد ..
ناله ی بلندی کرد و چشماش از لذت به عقب برگشت و حتی توان این رو نداشت که کمرش رو صاف کنه یا حداقل پاهاش رو ببنده ..
تهیونگ پوزخندی زد و اسپنک محکمی رو باسنش نشوند که لرزید و فشار زیادی به ویبراتور وارد کرد ...
جیمین : اااااااااه ...ددی ..لطفا ..
تهیونگ : لطفا چی ؟
جیمین : لطفا ...
تهیونگ بی توجه به بیبیش عقب عقب رفت و روی تخت افتاد و مشغول تماشای جیمین شد که چجوری زانوهاش می لرزید و ناله میکرد ..
دستش رو روی دکمه ریموت درجه رو بیشتر کرد که جیمین حس کرد برقی از تنش رد شده...
دستش رو به عضوه کوچولوش که حالا صورتی تر شده بود رسوند و حرکتش داد ..
تهیونگ با این حرکتش حس کرد دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه و هر لحظه ممکنه بیاد ..
شلوارش رو دراورد و باکسر مردونه اش هم پایین کشید ..
جیمین دسته کوچیکش رو تند تند حرکت میداد و مدام خودش رو بالا پایین میکرد ...
چشمش به تهیونگ خورد که عضو بزرگ و راست شده اش بیرون از شلوارشه و با پوزخند نگاهش میکنه ..
جیمین به سرعت بلند شد که باعث شد ویبراتور به نقطه حساسش بخوره و نفسش رو بند بیاره ..
دو زانو روی تخت رفت و با چشمایی که خمار که حالا واقعا فریبندگی روباه رو داشت به تهیونگ خیره شد ..
بدون دراوردن ویبراتور خودش رو بلند کرد و روی عضوه بزرگه تهیونگ گذاشت که با وارد شدن یهوییش به بدنش ..درده بدی تو مقعدش پیچید و یخ قطره اشک از گوشه ی چشماش سرخورد ...
جیمین : آآآییی...خیلی بزرگه ..درد داره
تهیونگ ضربه ی ارومی بهش زد و لب های پف کردش رو بوسید ..
تهیونگ : الان عادت میکنی بیبی..
چند ضربه محمکم بهش زد که ویبراتور رو به بالا فرستاد ..دقیقا روی نقطه حساسش و همونجا شروع به لرزش کرد ..
جیمین : ته ..لطفا محکم تر ..
تهیونگ ضربه هاش رو اروم تر کرد تا بتونه عمیق تر ضربه بزنه ..
ضربه های عمیقی که میزد باعث میشد جیمین چند سانتی بالا بپره و عضوه تهیونگ کمیش خارج بشه ..
تهیونگ  : خوبه ؟ ...
جیمین:  ااااا ....ایییی ...اره اره ادامه بده ..محکم تر
بعد از چند ضربه ی محکمی که دوباره زد و صدای جیغ جیمین بلند شد ..بوی فرومون پرتغالی دوباره تو اتاق پیچید و تهیونگ رو مست کرد ...
و بعد هم جیمین کام شد و کامه ی پرتغالیش رو روی شکم تهیونگ ریخت و تهیونگ هم کامه اش رو توی سوراخ گرم و داغش خالی کرد ...
دستاش رو به سمته کامه جیمین برد و همش روی تو دهن خودش گذاشت ..
تهیونگ : هیچ وقت از این نمی گذرم..
جیمین خنده ای کرد و خواست از روی عضو تهیونگ بلند شه که دستی مانع انجام کارش شد ..
تهیونگ : میخوام تموم شب دیکم داخلت بمونه ..
جیمین : ولی ددی ...
تهیونگ : همین که گفتم ..
و بعد طوری روی تخت خوابوندش که دیک ازش بیرون نیاد و موفق هم شد ...
پشت گردن و کمرش رو اروم میبوسید و ..
تهیونگ : جیمین ..
جیمین : بله ددی ..
تهیونگ : اخره هفته باید بریم بوسان..
جیمین : بوسان ...؟ چرا ؟
تهیونگ : خب میدونی که خانوادم اونجان و من هم همیشه تابستون ها اونجا بودم ..
جیمین : خب تنها برو ..
تهیونگ : چیزی گفتیی؟؟؟
جیمین : نه معذرت میخوام ..
تهیونگ : باهام میای و با پدر مادرم اشنا میشی و شاید چندتا از فامیل هام هم بیان و دوست ندارم نزدیک پسر عموها و پسر عمه هام بشی فهمیدی موچی؟
جیمین : بله ددی ..
تهیونگ : شب بخیر کندی ..
جیمین : بوس ؟
تهیونگ بوسه ای رو لب هاش گذاشت و قبل از اینکه جیمین بگه جوجه کوچیکش رو هم بوس کرد و سره گربه اش رو هم نوازش کرد ...
تهیونگ : حالا بخواب بیبی ..
جیمین : دوستت دارم ..
تهیونگ : من بیشتر ..


__________________

ووت نظر یادتون نره 🤩💜🍓🐥
 

little fox[Completed] Where stories live. Discover now