عاحح دارم کم کم خسته میشم دین.
خیلی دلم برات تنگ شده.یادمه یه بار چهارده سالم که بود،
چند روزی میشد که خونه نبودی.
من یکمی تب داشتم و کلی دلتنگت بودم.
زنگ زدم و فقط حالتو پرسیدم.
ولی تو؟
تو چند ساعت بعد خونه بودی.
پیشِ من.الان چی دین؟
اگه زنگ بزنم؛ میای پیشِ من؟
ESTÁS LEYENDO
You Are The Reason (wincest)
Fanficاولین چیزی که یادمه تو بودی. خیلی کوچولو بودم. افتاده بودم زمین. گریه میکردم. بغلم کردی. اروم شدم.