همیشه پاي اون در میونه!

35 8 20
                                    

Part7 - Zayn's View
نفسم بند عومده بودو از شدت بغض چشمام قرمزه قرمز بودو دستام مشت شده بودنو عاماده بودن که صورت هر احدي رو داغون کنن
عاروم زمزمه کردمو به اش نگاه کردم
+نه..اش تو اینکارو با من نمیکني..نه منوتو همو دوست داریم..تو بهم اهمیت میدي و میدوني نقطه ضعفم چیه..تو از همون راه به من ضربه نمیزني..تو اینکارو نمیکني..تو زیره کسه دیگه اي ناله نمیکني!!..
اش اشک تو چشماش جمع شده بودو عاروم زمزمه کرد:
-متاستفم زین..مجبورشدم
دیگه خودمو نمیشناختمو فقط داشتم عربده میکشیدم:
+به چییییي مجبورررر شدیییي هرزه؟؟؟ هاااا؟ جواب بده!!!! این تنت دیگه زیره کیا بوده عسلم؟؟؟ هااا؟؟؟ نکنه استریپرم بودي نتونستي بگي؟؟ چطوري تو چشمام نگاه میکردیو بهم دروغ میگفتي!؟؟ چجوري تونستي با این لاشي‌عه زن‌باز بخابي؟ مگه نمیدوني عادتشه؟
با دیدن اشکي که تو چشماش جمع شده بود زیره پام براي چند لحظه خالي شد، اون اشلي بود..کسي که گریه هاش عذابم میداد..کسي که خنده هاش بهم انرژي میدادن..تنها دختري که میتونست منو تحریک کنه..تنها کسي که نمیتوستم بیشتر از ۲۴ ساعت باهاش حرف نزنم..اما لنتي! فکره اینکه بخاد زیره هري جیغ بکشه یا اون کثافت بدنشو لمس کرده باشه عذابم میده..نمیتونم از این کارش بگذرم..
عاروم عومد نزدیکمو قطره هاي اشک عاروم از گونه هاش سرازیر میشدنو واسه من مثه تیري تو قلبم بودن..چونمو گرفت تو دستاي استخونیش، تو چشمام نگاه کردو گفت:
-زین میتوني منو ببخشي؟
+چرا اش؟ چرا؟
اخم کردو چند قدم دور خودش چرخید، با عصبانیت خندیدو گفت:
-بس کن زین..فکره اینکه بهم دست نمیزدي داشت داغونم میکرد..همش حس میکردم یه مشکلي دارم یا اینکه بهم اهمیت نمیدي یا چمیدونم انگار که براي هیچي بامني! خسته شده بودم میفهمي؟

از شدت مسخره بودن حرفش خندم گرفتو گفتم:
+پس بگو از چي سوختي عزیزم، مگه رابطه فقط به این بود که من به فاکت میدادم هوم؟ یعني دیگه ادامه نده که با این حرفا تازه دارم میشناسمت
یعني برا اینکه لذتتو دوباره تجربه کني رفتي با برادره حیوون صفته من؟ در حالي که میدونستي اون تورو بخاطره در عاوردنه حرص من میخاد؟ عصن دیگه چه دلایلي جز برطرف کردن نیازت داشتي ها؟ جواب بده

کم‌کم خندش از بین رفت، صورتشو پاک کردو گفت:
-زین من..
هري‌ با هیجانو لبخند بهش نگاه کردو گفت:
-کام‌عان هالز بهش بگو براي چي باهاش بودي

تعجب کردمو فقط به اش خیره موندم..
-من..از اولشم عاشق هري بودم..بهت نزدیک شدم چون شنیده بودم دخترایي مثل من تایپ تن و زود رام میشي..دسترسي به هري خیلي سخت بود چون دراما نداشتو فقط به عنوان زن‌باز شناخته میشد اما تو کلي دراما داشتیو بودن باهات نفعاي زیادي برام داشت پس تصمیم گرفتم باهات به هري برسم..تا اینکه..تااینکه..بعد یه مدت انقدر دوسم داشتي که علاقم به هري از یادم رفتو دوست داشتم..اما دلیل نمیشد عاشق هري نباشم..خودمو تو شرکت جا دادم تا کنارش باشم و همه چي رسید به دیشب..من حالم از دست کاراي تو خوب نبودو تو شرکت خابم برده بود تا اینکه هري گفت باهم بریم بیرونو وقتي رفتیم من حسابي مست کردمو نمیدونستم چي از دهنم میاد بیرون و همه چیو گفتمو هریم از فرصت استفاده کردو شروع به بوسیدنم کرد و منم نتونستم طاقت بیارم..ادامه دادم..
هري خندیدو دست زدو گفت:
-ماي فیوریت استوري
همینجوري داشتم اشلیو نگاه میکردمو پلک نمیزدم و دستامو مشت کرده بودم، سریع رفتم سمت عاسانسورو رفتم تو ماشین و با تمام سرعت روندم به نزدیک ترین کلاب

———————————————————————-

نظرتون راجب خیانت اش چیه؟ به نظرتون واقعن خیانت کرده؟
تا اینجاي فف رو دوست داشتین؟ خودم واسش خیلي هیجان دارم😂 یکشنبه دیگه با یه پارت پشم‌ریزون میام😂👌🏻

Choose Me [Z.M,H.S]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora