fifteen

5.7K 605 81
                                    

Vote=90

‏امیدوارم فارغ از جنسیت همیشه یه کله لای پاهاتون باشه😋


Taehyung:

تهیونگ: اممم.. اها که اینطور خوب
کوک: ببین اگه بدت و به نظرا یه چیز چندش میاد میتونی بری من مشکلی ندارم همیشه من تو این مدت تنها بودم پس..برو
رفتم نزدیکش شونه هاش و گرفتم دیدم سرش هنوز پایینه پس چونش و گرفتم کشیدم بالا وقتی مطمئن شدم داره نگام می کنه شمرده شمرده حرفام و بهش زدم
تهیونگ: هرگز به این فکر نکن که چون توی لیتل اسپیس میری من ازت بدم باشه؟ من تا هر وقت که تو لیتل اسپیس بودی اینجا تو این کلبه کنارت می مونم باشه ؟
اروم سرش و تکون داد و صدای زمزمه مانندش که بهم می گفت ازم ممنونه تو گوشم پیچید فقط بخاطر اینکه فک نکنه من بدم میاد ازش پشت گردنش و گرفتم و سرش و بوسیدم خدای من قرمز شده بود با این همه کیوت بودن چطور فکر می کرد چندشه اون از هر کسی که میشناسم و میشناختم مظلوم تره صدام و صاف کردم
تهیونگ: خوب گشنت نیست می خوام واست غذا درست کنم برو استراحت کن اینجا مواد غذایی هست دیگه
کوک: اره هستش کمک احتیاج نداری که بمونم؟
تهیونگ: نه برو استراحت کن غذا که اماده شد میام صدات می زنم
سر تکون داد و رفت سمت اتاق خوب فکر کنم پاستا غذای خوبی باشه واسه الان

1 hour later:

دو تا بشقاب پر از پاستا رو گذاشتم رو میز وقتی از کامل بودن همه چیز مطمئن شدم به سمت اتاق راه افتادم تا کوک و صدا کنم وقتی درو باز کردم دیدم خوابیده رو تخت نزدیکش شدم و روی تخت نشستم یه طرفی خوابیده بود و باعث شده بود لپاش باز کن و دهنش هم یکم باز شده بود و اینا همه به کیوت بودنش اضافه کرده بودن هی اینا چیه میگم اون فقط همخونه ی منه و من دارم بهش کمک می کنم همین
تهیونگ: کوک بیدار شو ...کووک
موهاش و نوازش کردم
تهیونگ: کوکو بلند شو غذا اماده است
یکم تکون خورد ولی پتو رو کشید روی سرش که دیگه دسترسی ای روی صورتش نداشتم می ترسیدم خفه بشه پس از روی پتو شروع کردم به قلقلک دادنش وقتی صدای خندش اومد لبخند اومد روی لبم پتو رو از روش برداشتم
تهیونگ: پاشو دیگه
کوک: هیونگی غذا امادست؟
با یه لحن کیوت گفت که اها فکر کنم تو لیتل اسپیسش رفته پس باید باهاش خیلی مهربون باشم
تهیونگ: اره امادست کوکی کوچولو گشنشه؟
سرش و تکون داد
تهیونگ: خوب پس پیش به سوی سیر کردن کوکی کوچولو
کوک: کوکی کوچولو می خواد هیونگیش ببرتش
بعد از این حرفش لباش هم اورد پایین دستاش و سمتم گرفت که به معنیه بغل کردن بود پس دست انداختم زیر زانوش و کمرش و بردمش روی صندلی گذاشتم و خودم هم نشستم خواستم شروع کنم به خوردن دیدم داره نگام می کنه
تهیونگ: چیزی می خوای؟
کوک: میشه هیونگی به کوکی غذا بده
خوب قلبم دیگه واقعا نمی تونست این همه کیوت بودن و تحمل کنه
تهیونگ: بیا اینجا
خوب توقع داشتم صندلیش و بیاره کنارم بزاره نه اینکه روی پام بشینه
یه دستش و انداخت دور گردنم و منتظر نگام کرد یه نفس عمیق کشیدم و وقتی اولین قاشق و بهش دادم با لذت یه لبخند زد که فقط دوست داشتم محو اون لبخندش بشم اروم اروم از پاستا بهش دادم خودم هم می خوردم

بعد اینکه غذا رو بهش دادم فرستادمش جلوی تلویزیون و یه انیمیشن واسش گذاشتم و خودم هم بعد اینکه اشپزخونه و مرتب کردم با یه لیوان شیر و یه اب میوه واسه خودم رفتم پیشش می دیدم کوک شب ها شیر می خوره واسه همین بردم واسش شیر و بهش دادم که اروم اروم خورد بعد یک ساعت انیمیشن تموم شد
تهیونگ: خوب کوکی کوچولو دیگه باید بخوابه
کوک: ولی کوکی تازه بیدار شده
تهیونگ: اما هیونگی غذا داشته برای کوکی درست می کرده و الان خستس و خوابش میاد حالا کوکی کوچولو می خواد یه لطفی کنه و با هیونگی بیاد کنارش بخوابه
کوک: هیونگی قول میده مراقب کوک باشه؟
تهیونگ: معلومه که قول می دم بیا بریم
دستش و گرفتم خوابوندمش روی تخت
تهیونگ: کوکی 5 دقیقه ی دیگه هیونگی میاد می خواد یه دوش بگیره باشه؟
سر تکون داد که من بعد برداشتن حوله و لباسام سمت حموم رفتم بعد اینکه دوش گرفتم و لباس پوشیدم رفتم بیرون که دیدم کوک روش اونوره فک کردم خوابیده اومدم اینور که کنارش بخوابم دیدم چشماش بازه جای شکرش باقیه که تخت دو نفرس
تهیونگ: فکر کردم کوکی خوابیده
روی تخت خوابیدم و برگشتم سمتش
کوک: کوکی منتظر هیونگ بود هیونگی میشه بغلت کنم؟
دستام و باز کردم که اومد بغلم و من دستم و دورش حلقه کردم
کوک: میدونی هیونگی من هل وقت که میومدم اینجا تنا بودم و کسی نبود پیشم و خیلی عذاب می کشیدم چون می تلسیدم و کسی هم نبود و اینکه نیمیخواستم باسه چون نیمیخواستم کسی با نگاه بدی ندام کنه اما الان تو هستی هیونگی و من ازت خیلی ممنونم و اینطولی یه بغل دالم که توش بخاطله مامانم دلیه کنم (فهمیدین دیگه!)
سرش و بوسیدم
تهیونگ: کوکی از این به بعد هر وقت که خواستی بیای اینجا منم میام و اینکه اغوش من از این به بعد جاییه که تو خدا نکنه اما ناراحت بودی و خواستی گریه کنی بهش تکیه بدی باشه بیبیه من؟ ولی دوست ندارم چشمات و اشکی ببینم و هر وقت که هیونگ اینجا کنارته حق نداری ناراحت باشی و گریه کنی باشه؟ ولی فقط امشب می تونی روی شونه ی هیونگی گریه کنی و می خوام این اخرین اشک هایی باشه که من می بینم از چشمت داره می ریزه هیونگی دوست داره خیلی زیاد
سرش و کرد توی گردنم و اروم اروم شروع کرد به گریه کردن
کوک: گوکی خیلی خوشاله که یه هیونگی مثه تو داله و گوکی خیلی خیلی خیلی دوست داله هیونگی میشه همیسه کنالم باسی؟
تهیونگ: هیونگی قول میده همیشه کنارت باشه حالا دیگه بخواب
اروم سرش و روی سینم جا به جا کرد
و بعد یه ممنون گفتن اروم اروم اروم به خواب رفت
کوک تو پاداش کوک کار خوبه منی شاید هم بعد اون همه عذاب تو اومدی که کنارم باشی و بهت قول میدم که هرگز نذارم از کنارم بری
نمیذارم هیچکس اذیتت کنه
قول میدم

💙💙💙💙💙💙💙💙

گایز یه چیزی بگم بعضیاتون میگین کم مینویسی باور کنین دست خودم نیست اصلا اگه بخوام بیشتر بنویسم خیلی بد میشه قلم از دستم خارج میشه و من میخوام بوکم کوتاه اما قشنگ باشه
متوجه می شین چی میگم🙂؟
و اینکه پارت اول prison هم گذاشتم اگه دوست داشتین یه سر بهش بزنین

Love you guys💙

my little boyWhere stories live. Discover now