" 𝑳𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆 𝒈𝒊𝒓𝒍

242 26 5
                                    


..مگی با شنیدن صدای نااشنا و لهجه خاصی زیر گوشش سرش رو بالا برد و با اون جفت چشم های عسلی و نگاهی که اصلا شبیه یک نگاه دوستانه نبود رو به رو شد ‌. با این حال کجخند شری زد و به میز بار تکیه داد
+ نمیدونم....لیام زیاد علاقه به دوست شدن نشون نداد !!
چشمکی زد . زین دستش رو روی شونه لیام فشرد . لیام اهی کشید و یک صندلی اون ور تر نشست . دوست چندین و چند ساله زین بود و تک تک حرکات و رفتارهاش رو حفظ بود .
نگاه هاش میخوند و تک به تک حرکات ریزش رو از قبل حدس میزد . و این دلیلی بود که الان نگران باشه !! صدای دو رگه زین بار دیگه بلند شد
- اوه لی ؟! مطمئنم فقط یک تصویر یک بعدی ازش دیدی دختر کوچولو !!
نشست و لیوان ویسکی جلوی مگی رو کش رفت و به لب هاش نزدیک کرد .
+ دختر کوچولو ؟؟ مطمئنی ؟؟
همیشه نسبت به این تیکه حساسیت داشت و خیلی ها این کلمه لعنت شده " دختر کوچولو " رو توی گوشش میخوندند . و اونم مجبور بود با روش های خودش بهشون ثابت کنه
- درباره دختر کوچولو ؟!
با نگاه خاص و سردی کل بدن مگی رو یک بار از نظر گذروند و شونه ای بالا انداخت
- چیز دیگه ای دوست داری ؟؟
ویسکی رو تموم کرد و با پوزخند رو اعصابی خودش رو به مگی نزدیک تر کرد .طوری که مگی میتونست نفس های داغش که بوی تلخ الکل میداد رو روی پوستش حس کنه .‌
- مثلا قمار باز کوچولو ؟!
مگی نگاهش رو بالا برد و اخمی بین ابروهاش نشوند
+ ببخشید ؟؟
- اها....پس این همونه....همون چیزی که خیلی بهش مینازی !!
+ بایدم بنازم . بهرحال....واسه یک تازه کار برات کاملا طبیعیه از تعداد برد هام گوشت سوت بکشه !!
- اره...به خودت بناز دختر قمار باز کوچولو....
زیرلب گفت . مگی با قیافه خونسردی از لیام خداحافظی کردی و از بین جمعیت رد شد . زین لیوان دوباره پرشده خودش رو توی دستش چرخوند
- به خودت بناز و منم ...با لذت بیشتری باختنت رو نگاه میکنم !
____________________

" Harry

...دستی بین موهای بلندش کشید و زیرچشمی به مگی و حالات عصبی اش نگاه کرد . یک ربع بود که برگشته بود و با همون قیافه جلوش نشسته بود و ناخون های بلندش رو با ریتم خاصی روی میز میکوبید .
- تمومش کن .
بالاخره خونسرد اعلام کرد
+ اجازه بده ادامه بدم وگرنه میرم با چاقوی عزیزم میکشمش
- اگه میخوای اخرین مورد جنایی هم به پرونده سیاهت اضافه کنی برو عزیزم .
+ هری فاکینگ استایلز !! داری بیشتر اعصابم رو بهم میریزی ؟؟
لبخند کمرنگی زد و تکیه اش رو به صندلی بلند داد
- دارم توجه لعنتی ات رو به خودم جذب میکنم تا بفهمم داری سر چی انقدر ناخون های بدبختت رو خراب میکنی ؟؟ .
+ برای یک ادم بی عرضه بی شعور مغرور !!
- چیشد ؟ مچت رو موقع دزدی گرفت ؟؟
خونسرد پرسید و به حرکت پاهاش و کفش هاش ورنی تمیزش نگاه کرد .
+ دزدی ؟...
اخم کمرنگی کرد . در واقع الان یادش اومد که در واقع برای دزدیدن اون ساعت گرون توی دست لیام بهش نزدیک شده بود و بعد بحث سمت چیزهای دیگه کشیده شده بود و بعدم با اون ادم گستاخ اشنا شده بود .
+ نه . دزدی چه مرگیه دیگه !!
موهاش رو پشت گوشش فرستاد .‌حسی شبیه این داشت که داره از درون اتیش میگیره ! متنفر بود از این که کسی مقامش رو بین قمارباز ها و استعداد بی نظیرش رو توی این بازی به بازی بگیره و اون پسره مو فکلی با لهجه عجیبش "دقیقا " همه نقطه ضعف هاش رو هدف گرفته بود
هری جلو خم شد . اصلا دوست نداشت مگی رو کوک کنه برای انجام کار غیر عقلانی ولی این چهره عصبی اش و اتیشی که سعی داشت خودش خاموشش کنه براش بدتر بود . جلو خم شد . با لحن سردی گفت
- برو
+ چی ؟!
- برو حرصت رو سرش خالی کن فسقلی....این قیافه خوددار بهت نمیاد .
اخم های مگی باز شد و جاشون رو به یک پوزخند شیطانی دادن
..+ چی شده تو داری بهم میگی برم اقای محافظه کار ؟؟
- این قیافت رو مخ تره !!
مگی دهن کجی کرد و از روی صندلی پایین اومد .‌در واقع اینطوری نبود که لزوما به تایید مستقیم هری نیاز داشته باشه ! اما برای انجام کارش مطمئن نبود ، که حالا به لطف هری حتی مصر تر از قبل هم بود .
با دیدن اون دو قامت اشنا نزدیک در های خروجی با قدم های بلند مسیر رو طی کرد و بازوی تتو شده پسر مو بلوند رو چنگ زد .
به خوبی میتونست فرو شدن ناخون هاش رو حس کنه با این حال خودش رو طبیعی جلوه داد و به جای عادی گرفتنش ، به چنگ زدنش ادامه داد !
برخلاف انتظارش پسر ، یا احتمالا همون زین ؟! سرش رو با خونسردی برگردوند و حتی ذره ای تلاش برای ازادی بازوش انجام نداد
- چیزی شده ؟! چیزی یادت اومده که توی بحث بهم نگفته باشی دختر کوچولو ؟!
موذیانه گفت . مگی دستش رو به کمرش زد و نفسش رو بیرون داد
+ دوست داری اینطوری فکر کنی ؟! باشه !! ‌....ولی اومدم بهت بگم میفهمم چرا بهم میگی قمارباز کوچولو ! ازم میترسی نه ؟
چند لحظه بینشون سکوت افتاد و بعد اون سکوت با خنده دیوانه وار زین قطع شد و عجیب تر از اون خنده ، سکوت ناگهانی بعدش و خشک شدن حتی لبخند کوچیک روی لب هاش بود . چشم هاش به طرز خطرناکی سرد شدن
- به نظر میاد اینجا یکی دیگه ترسیده ، نه ؟!
به چشم های متعجب مگی نگاه کرد . بازوش رو محکم تکون داد
- پنجه هات رو از من بکش گربع کوچولو !
مچ دست بریجت رو چنگ زد و سمت خودش کشوندش . فاصله اشون رو به حدااقل رسوند تا تاثیر حرفش رو بیشتر کنه
- حتی یک درصد هم این فکر احمقانه رو نکن که من از تو بترسم !!....پیشنهاد میدم برعکس باشه اما خب...تحمیل که نمیشع کرد .
با پوزخندی نزدیک تر شد .
- و....فکر کنم " دویل کوچولو " شاید بهترین برات باشه...نه ؟!

___________________

منتظر نظراتون هستم خوشگلا

" 𝑽𝒆𝒏𝒕𝒖𝒓𝒐𝒖𝒔 " | Zayn Malik |Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ