10

2.5K 307 205
                                    

Jk

بعد اون دقیقه های خجالت آور ،جین هیونگ مجبورمون کرد غذا رو درست کنیم اره مجبور چون واد د فاکک من بعد از اون کار نمی‌خواستم اصلا کاری کنم ،فقط میخواستم سرمو کنم توی خاک اوههه گاددد
خب خلاصه اون غذای کوفتی رو با بازرسی جین هیونگ پختیم اره مثل عزراعیل ایستاده بود پشتمون و اجازه نمی‌داد نزدیک هم بشیم این خیلییی بد بوووددد
خب خلاصه همه هیونگ ها اومده بودند و نشسته بودم سر میز من و تهیونگ غذا ها رو آوردیم همه مثل گاو بهم نگاه میکردند
ج :یاه چیه غذا ندیدین بخورین دیگه
ه: میخوریم ولی این چیه
ت:این قورمه سبزی هست اسکل ها
ی گ:چی قورمن چی ؟؟
ج : قرمه سبزییی
ی گ: آهان قورمن سبزی
ج ون: نه فاکک ولش کن
جین: دیک فیس ها بخورین دیگه اینقدر حرف نزنین
ج م: هومممم واقعااا خوشمزسسس کوکی و تهیونگییی

ج : واقعااا ه عه ههعع 🤩

بعد نهار

همه توی حال نشسته بودیم و مثل گاو بهم نگاه میکردیم
ک جیمین داد زد

! یاهههه قراره مثل گاو بهم نگاه کنیم؟ واسه این اومدیم ؟

ی: خب میگی چیکار کنیم

ج م: بیاین شیشه بچرخانیم

ت : نه این خیلی کلیشه هست
ج م : نه ج ح نمی‌گم ک فقط وقتی شیشه افتاد سوال می‌پرسیم و باید موضوع کامل رو توضیح بدیم جرعت نداره قشنگ و ساده
ج : باشه بیاین

Sasha
همه رو زمین نشسته بودند و دست جیمین رو نگاه میکردند و منتظر بودند تا شیشه رو بچرخونه بلاخره شیشه رو چرخوند و پشتش به جیمین و جلوش به یوگی افتاد
جیمین یه خنده بلندی کرد ک همه با ترس نگاهش کردند
جم :خب خب خب بگو ببینم یوگی چرا نمیخوای باتم باشی.
یوگی: خب من قدم بلند تره
هوپی:خب سن من بزرگتره
جیمین :یوگیییی راستشو بگو
یوگی:خب خب آه میگم بابا اینطوری نگام نکنین خب من میترسم چون کون خوشگلم مجبوره یه لوله رو تحمل کنه و من نمیتونم
هوپی:اوووو عشقمم اگه این رو میگفتی ک من مجبوره نمی‌کردم
یوگی :واقعنیی یعنی به زور اونو نمی‌کردی توم 🥺
هوپی:البته ک نمی‌کردم زرافه من 🥺
یوگی:بیا بغلم سنجابم 🥺
یونگی:گمشین اونور گوزو ها نوبته منه
نامجون:اما من_
یونگی :چیزی گفتی نامجون؟🙂
نامجون: ن-نه نه
یونگی :آکی میچرخونم

شیشه رو چرخوند و چرخید و چرخید تا افتاد به کوک و جیمین
جیمین :عه هوهووهو عنیتبدینی
بگو ببینم کوکییییی میخوای اون قوطی رو به همه توضیح بدیی
کوکی :چ-چی نه نه نه نه چیمی
تهیونگ:کدوم قوطی
کوک:هیچ هیچ چیزی نیست
جیمین :اوووو کوکییییی باید بگی اگه این بازی رو بازی کردی باید بگی وگرنه صد تا بدترش رو به سرت میارم شوخی ندارم اوک؟
کوک ک میدونست اون جیمین، شیطان در جلد فرشته هست مجبور شد توضیح بده
کوک:خب خب اعههههه خجالتتت اوره نهه نمیخواممم
جیمین :دمپایی جین اوما کجاست
کوک :باشه بابا نزن میگم
خب اون قوطی اسباب بازی هاست
هوپی:واقعااا با عروسک ها بازی می‌کنی
کوک :نه نه از اون اسباب بازی ها
یوگی :نگو کککه چیزایی ک فکر میکنم هست
همه با یک صدا :چیهههه یکیتون بگینن
یوگی:سکس تویس ؟؟؟؟
همه:چی پوهاهاهاه کوکیی نه نه نه خودت بگو چیه کوک
کوک با صدای آرام :سکس توی
همه :چییی
کوک با صدای بلند :اههه اره سکس توی چیه آخه
تهیونگ :اون مای گاد بیبی من یه منحرفه 😵
البته باید می‌فهمیدم از خودم ناامید شدم
کوک:چیی یعنی دیگه منو دوست نداری تیونگگ 🥺😢😣ددی منو دوست نداری ؟هااااااا عه هه عهههههه ععرررر

Yayımlanan bölümlerin sonuna geldiniz.

⏰ Son güncelleme: Oct 19, 2020 ⏰

Yeni bölümlerden haberdar olmak için bu hikayeyi Kütüphanenize ekleyin!

My Baby Darling Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin