116

270 39 49
                                    

اين داستان:نگراني توني!

*نيم ساعت از وقتي كه پيتر بايد ميرسيده خونه گذشته و هنوز نرسيده خونه!*

توني:*خونه رو با قدم زدن هاي پر استرسش متر كرده*بنظرت الان كجاست؟

استيفن:*رو مبل نشسته و توني رو نظاره ميكنه*حتما با دوستاشه!

توني:نههههه با دوستاش نيست! جارويس رد پيتر رو برام بگير .

جارويس:قربان گوشيشون خاموشه ! اخرين بار كه از گوشيشون استفاده كردن 50 دقيقه پيش بوده كه كنار مدرسه بودن.

توني:ديدي استيفن!ديدي!وگرنه جواب گوشي منو ميداد...جوابم رو هم نداده! ميفهمي!حتما الان از مرز ردش كردن! حتما يه بلايي سرش اوردن!

استيفن:*با تعجب بهش نگاه ميكنه*توني!پيتر حواس جمع تر از اين حرف هاست كه بخواد بلايي سرش بياد!اروم باش!

توني:نميدونم...اون بچه حتما الان اسيب ديده،بايد برم دنبالش .

*چند دقيقه بعد*

پيتر*مياد خونه *هوووف لعنتي چه روز بدي بود امروز!

توني:*با نگراني ميره سمت پيتر و وضعيتش رو چك ميكنه*ببينم حالت خوبه! اتفاقي برات نيوفتاده؟چرا روزت بد بوده؟ چرا دير كردي بچه ؟

پيتر:عااام اول به كدوم جواب بدم؟

توني:همشون.بدون وقفه!

پيتر:خوووب حالم كه خوبه،اتفاق خاصي كه نيوفتاد برام ولي سرويس اتوبوس مدرسه خراب شد و مجبور شدم پياده بيام خونه و تو راه هم گوشيم از دستم افتاد و سر خورد تو يه گودال اب و سرجمع ميشه گفت روز خوبي نبود، چرا؟ اتفاقي افتاده؟

توني:*خيالش راحت ميشه* هوووم؟نه اتفاقي نيوفتاده برو تو اتاقت استراحت كن.

پيتر:راستي يه چيزي برات گرفتم البته اگه تو كيفم له نشده باشه!*در كيفش رو باز ميكنه و يه جعبه دونات رو به توني ميده*يه مغازه تازه كنار مدرسه باز شده كه دونات هاش حرف نداره.ببين چطوره .

توني:تو هر چي برام بگيري عاليه

پيتر:*لبخند خجالتي ميزنه و ميره طبقه بالا*

استيفن:ديدي! اتفاقي نيوفتاده بود براش!

توني:دست خودم نيست استيفن! نگراني هاي من براي حفظ اين خانواده تمومي نداره ، اين وظيفه منه تا از تنها چيز بارزشي كه دارمش حفاظت كنم.

استيفن:و ميدوني كه تو اين راه تو تنها نيستي ، منم كنارتم .

توني:كاملا مطمئن ام كه ادم درستي رو كنار خودم انتخاب كردم .

fun time with avengers 2 (complete✔️)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora