به انگشت کوچیک دست چپش نگاه کرد. نصفه بود! انگار قطع شده باشه. چشم هاش رو ریز کرد و به انگشت قطع شدهی مرد نگاه کرد. قدمی به جلو برداشت و این بار نگاهش چهرهی شخص رو هدف گرفت."چه بلایی سر انگشتت اومده؟"
مرد به سرعت دستش رو پایین آورد و وحشت زده اطراف رو نگاه کرد. اون دو توی یکی از اتاق های تیمارستان تنها بودند ، چه کسی میتونست این اطراف باشه؟ برای چی تا این حد ترسیده؟
چهرهی نگران و وحشت زده اش در ثانیه ای تغییر کرد. بی حسی مطلق چشم هاش ترسناک بود." داشتم پیاز خرد میکردم ، یهو بریدمش... از وسط!"
" چطور ممکنه توی پیاز خرد کردن انگشت کوچیکه ات رو قطع کنی؟ اصلا مگه چاقوش چقدر تیز بود؟"
دوباره وحشت زده اطرافش رو نگاه کرد. صداش رو پایین آورد و به لحن زمزمه واری گفت:
" هیشششش. این یه رازه.."
تحت تاثیر لحن فرد مقابلش ، اون هم زمزمه کرد
" حالا چرا نصفه بریدیش؟ چرا کامل قطعش نکردی؟"
لبخند زد. برعکس تمامی حالت هاش ، لبخند هاش دوست داشتنی بود.
" میخوای کامل ببرمش؟"
" این کارو برام میکنی؟"
" هر کاری برات میکنم"
________________________
سلامممم :)) چطورید؟
▫️من رو که میشناسید. احتمالا پابلیش کردن یه داستان همراه نوتایم بزرگترین اشتباه منه ولی خب...
▫️خب این همکاری جدید بنده با دوست عزیزم نفسه callmeblueoxygen
▫️اسمش اسکریم ، به معنای جیغه
▫️اصلا روی محور تاپ و باتمی نیست
▫️فکر کنم تا الان فهمیدید من نمیتونم مثل ادم تو به ژانر معمولی فف بنویسم😂
ژانرش :
روانشناختی _ راز آلود _ مهیج ( خیلی مهیج💀)▫️روحیه اتون حساسه نخونید... البته اگر دارید نوتایم رو میخونید این براتون خیلیم شیرین خواهد بود😂
▫️تریلر و کست رو توی چپتر بعدی براتون قرار میدیم❤
▫️امیدوارم لذت ببرید❤
KAMU SEDANG MEMBACA
Scream [L.S] *completed*
Misteri / Thrillerلویی تاملینسون توی یک تیمارستان چشم هاش رو باز میکنه و هیچ چیز رو جز اسمش به یاد نمیاره...