جونگکوک و جیمین دوستای همخونه ای هستن که ترم دوم دانشگاه رو میگذرونن .اونا از دبیرستان همو میشناسن و دوستن . جونگکوک برخلاف جیمین اصلا اهل خوشگذرونی و مهمونی نیس .اما مجبوره بخاطرش تحمل کنه چون جیمین واقعا دوست خوبیه براش .در این بین جونگکوک طی همین مهمونیا با پسری آشنا میشه که زندگیشو دگرگون میکنه .. آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟
.
.
.
.
جونگکوک از روی مبل بلند شد و به سمت پله ها رفت که بره به طبقه ی بالا.واقعا نمیفهمید فقط تو یک ترم جیمین چجوری تونسته بود اینهمه دوست پیدا کنه که دو هفته یه بار اینجوری مهمونی میگرفت.داشت پله هارو با بیحوصلگی یکی یکی میرفت بالا که احساس کرد یکی جلوش سبز شده.سرش و به زور بلند کرد و چشمش به جنی افتاد.
-کجا میری خوشتیپ ؟ باز چرا بیحوصله ای ؟ نا سلامتی توام میزبان این مهمونی هستیا
+چرا اینهمه حرف میزنی تو ؟ برو کنار ببینم .
جنی " بی ادبی" گفت و با یه تنه از کنار جونگکوک رد شد و پایین رفت . اون از اول ترم از جونگکوک خوشش میومد ولی احساسش متقابل نبود .
جونگکوک به سمت اتاقش رفت .بعد بستن در چشاشو بست و از پشت به در تکیه داد . سرش کم کم داشت گیج میرفت . چشاشو وا کرد و " اوپس " .
+تو دیگه کی هستی ؟
یه لحظه خیلی ترسید و به پسر رویروییش که از رو تختش بلند میشد خیره شد .
-اوه ببخشید .من پایین حالم بد شد گفتن میتونم بیام بالا استراحت کنم.
-کدوم احمقی گفت میتونی سرتو بندازی بیای تو اتاق من ؟ نگو که تو اتاقم بالا آوردی ..
-نه نه نه .من از جیمین پرسیدم گفت بیام بالا تو اتاقش .نمیدونستم اینجا اتاق جیمین نیس . ببخشید و اینکه من اصلا مشروبی نخوردم که بخوام بالا بیارم
-گفتی حالم بد شد گفتم شاید ..
-نه فقط .. منظورم اینه که ..افففف حوصلم سر رفت فقط .راستش من زیاد اینجور جمعا و مهمونیارو دوس ندارم
-چجور مهمونی ای دوس داری اونوقت؟
-راستش من زیاد اهل مهمونی نیستم . اینجا هم به زور دوستم اومدم و فکر کنم بهتره که برم . بازم ببخشید اگه ترسوندمت و بی اجازه اومدم اتاقت . به سمت در خیز برداشته بود که بره .
جونگکوک که احساس کرد یکم پسر روبروش رو درک میکنه ،برگشت سمت میزش بره و زیر لب گفت
-بخوای میتونی بمونی .من مشکلی ندارم .
بعد نشستن روی صندلیش با حالت کاملا جدی برگشت سمت پسره و ادامه داد :
-فقط با این کفشای کوفتیت بخوای بری رو تختم لهت میکنم !
YOU ARE READING
Moon is Ocean !
Fanfictionچی میشه اگه اتفاقی که انتظارشو نداره بیفته و زندگی جونگکوک دگرگون بشه ! آیا به قدرت عشق ایمان دارین ؟! - ѵҡσσҡ - ҡσσҡѵ -رمنس - قسمتی از زندگی - اسمات 🔞 #1 - dram