وایت وال یه شهر پر از گرگینه توی اعماق جنگل بود.
جنگلی که هیچ انسانی جرعت نزدیک شدن بهش رو نداشت و یه مکان آزاد برای پرسه زدن گرگینه ها بود. دقیقاً توی مرکز شهر، یه قصر شیک برای پادشاه آلفاها بود و بقیه افراد پکش توی یه خونه ی کوچیک تر که کنار قصر بود زندگی میکردن.
وایت وال شهر آروم و ساکتی بود. حدود پونزده تا جفت آلفا و امگا، ده تا بتا، و چندتا بچه گرگ اونجا بود.
تنها چیزی که پادشاه آلفاها میخواست، موفقیت اعضای پکش بود و تنها نگرانیش پرنس آلفاش بود؛ تنها کسی که هنوز جفتی نداشت.
شاه آلفاها، که به نام آلفا کیم معروف بود، به خوشحالی با امگاش جفت گیری کرده بود.
پسر بزرگشون، کیم چن، بعد از پنجمین ماه توی یه شب تاریک، با ظاهر یه توله گرگ مشکی براق به دنیا اومد.
دو سال بعدش موقع گرگ و میش هوا، توله گرگی به رنگ قهوه ای روشن به نام کیم کای به دنیا اومد.
هردو توله گرگ پک، آلفا بودن و وقتی که به سن بلوغشون رسیدن، به آلفاهای قوی ای تبدیل شدن که هر امگایی توی پک، آرزوشون رو داشت.
کیم چن: پسر مسئولیت پذیر آلفا کیم که همیشه میشد برای کمک و انجام وظیفه ها بهش اعتماد کرد.
موقع تولد بیست و یک سالگیش به پدرش اعلام کرد که میخواد با یه امگای دوست داشتنی جفت گیری کنه.
اون خبر بقیه آلفاها رو شوکه کرد اما چیز غیر قابل انتظاری نبود چون آلفاها تو سن کم جفتشون رو پیدا میکردن. آلفا کیم چه بعنوان یه پدر و چه بعنوان یه پادشاه، نگرانی ای برای پسر بزرگش نداشت.
حدود یک ماه بعد، کیم چن رسماً جفت گیری کرد و بعضی از وظایف به آلفای جوان واگذاری شد.
فشار عصبی و نگرانی الفا کیم، همه بخاطر پسر کوچکتر و سرکشش، کیم کای بود.
از زمانی که کای به دنیا اومده بود، همه ی توجه ها رو به خودش جلب میکرد. از همون بچگی، یه توله گرگ خیلی بامزه بود که فکرهاش رو خیلی راحت به زبون میاورد.
هیچ چیزی رو توی ذهنش و هیچ حرفی رو توی دلش نگه نمیداشت و حتی آلفا کیم هم از این رفتار پسرش خبر داشت.
°" کای دوباره درد سر درست کرده؟ "
شاه از پسر بزرگترش پرسید و چن فقط خندید و سرش رو به نشونه ی نه تکون داد تا از داداش کوچکترش طرفداری کنه.
همیشه همین طور بود. چن همیشه هوای کای رو داشت تا آلفای کوچکتر از زیر تنبیه هایی که واقعاً حقش بود، در بره.
°"مجبور نیستی ازش طرفداری کنی. اگر کار اشتباهی کرده، سرزنشش کن و اگه تا ماه آینده دوباره بدون فکر دهنش رو باز کرد، بهش بگو دیگه هیچوقت از جفت خبری نیست.
چن دوباره خندید:
-" اون یه جفت پیدا میکنه پدر، کای یه احمق رمانتیکه! "
شاه نگاه مرددی به چن انداخت و آه کشید.
°" میدونم اون چطوریه، اما نگرانم که بازم بدون فکر چیزی بگه. "
YOU ARE READING
Let Me Make It Up To You
Werewolfکیـم کای شاهـزاده قلمـرو گرگینـه ها، هرگز فکـرش رو نمیکـرد تحقیـر کردن یک امـگای لال، روزی تمام زندگیش رو به لـرزه بندازه و از عشقی دردناک و غرق پشیمونـی به زانـو در بیاد. آیا سهـون، این امـگای لال میتونـه شاهزاده کیـم رو ببخشـه و قلبـش رو باور کنه؟...