کاندومای زبون بسته | Part 25🍦☕

406 99 43
                                    


آب ریخته شده رو نمیشه جمع کرد!

این نصیحت مادربزرگی یه معنی دیگه مثل جملهٔ 'بعضی از اتفاقاتی که تویه زندگی میفته هم توسط ما انتخاب نمیشه' هم میده مگه نه؟

مثلا جئون جونگکوک انتخاب نکرده بود که از بچگی اون بچه ای بشه که چون همیشه خوشحاله و لبخند میزنه یعنی مشکلی نداره و همه میتونن راجبش هرطور که میخوان فکر کنن و بعد هم وقتی بزرگ شد حتی نتونه به بخش کوچیکی از اون چیزایی که باعث لبخند زدنش تو بچگی و نوجوونی میشد نرسه(البته اگه مستقل شدنش و همخونه شدنش با سهون رو فاکتور بگیریم چون همیشه دوست داشت با یکی همخونه شه)

یا اوه سهون انتخاب نکرده بود که تنها بچهٔ پدر و مادرش بشه و بعد هم به خاطر اینکه مامانش همیشه دوست داشت یه دختر داشته باشه سهونِ پنج ساله رو بنشونه پیشِ خودش و زیر و رو کاموا رد کردن از میله های بافتنی رو بهش یاد بده طوری که تاثیراتش تا الان هم باهاش بمونه(بگذریم که سهون در واقع چون دلش برای مادرش زیاد تنگ میشد، دوخت و دوز انجام میداد تا یه جورایی دلتنگیش رفع بشه)

یا کیم تهیونگ انتخاب نکرده بود که از همون بچگی منطقی و بی احساس باشه طوری که تا بیست و پنج سالگی حتی ندونه که معنای حقیقی دوست داشتن یعنی چی و به خاطرش یه بدبختی به اسم جئون جونگکوک تو راه علاقه مند کردنش و دوست شدن باهاش، رسما کونش گذاشته بشه

و خب لوهانم انتخاب نکرده بود که وسط دفتر کتابخونه ای که یه پیشیه دراز به نام اوه سهون اونجا با کاموا بازی- ببخشید یعنی با کتابا سر و کار داره و از قضا روزی قرار بود ددی لوهان بشه تقریبا عینه پاس گُلایی که خودش به بازیکنای تیمه مدرسشون وسط زمینِ فوتبال میداد شوت بشه!

( که اگه بخوایم واقع بینانه به قضیه نگاه کنیم اونی که تویه این رابطهٔ هنوز شکل نگرفته,ددی میشد خودِ لوهان بود،چون لوهان به طور واضحی هم جدی بود هم خوی ریاست و کنترل گرفتن همه چیز و همه کس رو داشت و شاید چیزی که مانع ددی شدنش میشد این بود که طرف مقابلش از خودش بلندتر و بزرگتر و سردتر بود)

چون واقعا درست نبود که بعد از اون همه بدون اسکیت راه رفتن تا کتابخونه مرکزی سئودان ماپو و پلی کردن چندتا آهنگ عروسی که لوهان برای تقویت انگیزه با هنذفیری گوششون داده بود و هر از چندگاهی هم وسط اون سرمای کون پاره کنِ سئول یه قر ریزی به کمرش میداد اینطوری در نقشِ خاله زنک سریال که به حرفای دیگران از پشت در گوش میده لو بره

چند ثانیه قبل از حادثه: (الکی مثلا خیلی مودبیم:|)

با واضح تر شدن صدای مکالمه ای که تویه راهرویی که چند لحظه پیش دمش وایساده بود میپیچید قدماشو سریع تر سمت در برد و همونطور که دستش رو دکمه هنذفیریش بود تا صحبتش با جونگکوک قطع نشه یکی از گوشای هنذفیری رو در آورد و بعد گوشش رو به در چوبی چسبوند تا حداقل اگه چیزی دستگیرش نشد بره و به بقیه جست و جوش برسه چون تو یه راهرو سرد وایسادن اونم وسط زمستون و تویه کتابخونه ای که همش دراش باز و بسته میشد حماقت محض بود

Coffee & Cream [Vkook|Hunhan]Where stories live. Discover now