what is this feeling?! pt.2

380 58 14
                                    

🥀✍پارت شانزدهم✍🥀
✖این چه حسیه؟✖


دستش آروم از روی شونه اش سر خورد...دلش ميخواست دست تهيونگ رو که هنوز روی صورتش بود بگيره توی دستاش ولی بجاش گوشه‌ی صندلي رو محکم فشار داد تا مبادا همچين کار احمقانه ای _که حتی نميدونست چرا دلش ميخواد_ رو انجام بده

- ولی حداقل ميشه راحت تر تحملش کرد...اينطور نيست؟

اون صدای آروم و معصوم درست مثل بچه‌ای بود که وخامت اوضاعه کسی رو که داره آخرين نفس هاش رو ميکشه رو درک نميکرد و سعی داشت با بوسيدن جای زخمی که خون ريزی شديدی داره خوبش کنه پس بدون اينکه به روش بياره _مثل هميشه_ لبخندی زد و با صدای متشکری گفت:

+ حق با توئه ولی برای من يکم زيادی سخته...من...

نميدونست بايد راجب ازدواجش با جيهون بگه يا نه...اون واقعأ نميخواست جونگ کوک هم ازش متنفر بشه ولی...

شايد بايد اين کار رو ميکرد، لحظاتی بود که کنار جونگ کوک بودن _مثل الان_ به طرز مسخره ای سخت ميشد

طوری که حتی خودش هم نميدونست دردی که داره بخاطر چيه.

وقتي دستش رو عقب ميکشيد تا حرف بزنه نفس عميقی کشيد و نگاهش رو پايين انداخت تا عکس العمل جونگ کوک رو نبينه

+ من يه مرد متعهدم و چيزهایی هست که بايد توی زندگيمون به تنهایی باهاشون کنار بيام و پيش برم، نه بخاطر عهدی که توق ازدواجمون بستم نه...بلکه فقط و فقط بخاطر کسق که دوسش دارم...بخاطر پسری که تنها آرامش منه

- اون پسر چطوری آرامش توئه وقتی به اين حال افتادی هيونگ هوم؟

با شنيدن صدای ناراحت ولی آروم جونگ کوک با تعجب نگاهش کرد
بنظر نميومد تعجب کرده باشه

جونگ کوک که متوجه دليل نگاه متعجبش شده بود خودش جواب سوال نپرسيده اش رو داد:

- از قبل ميدونستم که با يه پسر ازدواج کردی...

درسته...اصلأ يادش نبود که بکهيون و چانيول ممکنه راجب تهیونگ چیزی بگن گرچه حتمأ چون ميدونستن قرار نيست رفتار بدی باهاش داشته باشن با خيال راحت گفته بودن ولی...

هيچول گفته بود جونگ کوک با اين مسائل مشکل داره پس چرا...؟!

درسته که اين مدت باهاش سرسنگين بود _و الان ميتونست دليلش رو بفهمه_ ولی چرا الان باهاش اينقدر خوب رفتار ميکرد؟!!

- تا جایی که ميدونم ازدواج يعنی با هم مشکلاتتون رو تحمل کنين نه تنهایی

سوال جونگ کوک جلوی افکارش رو گرفت...سرشو به طرفين تکون داد و گفت:

+ اون هيچوقت تنهام نميذاره جونگ کوکا منم همينطور...بعضی چيزا رو توی زندگی...نه تنها توی زندگی مشترک، وقتی که کسی برات عزيزه و دوسش داری بايد تحمل کنی تا با همديگه از اون مشکلات عبور کنين...وقتی کسی رو دوست داری اون آدم هم درد تو ميشه و هم درمانت پس نبايد بخاطر يه سری مشکل ساده کم بياری، من ممنونم که ميخوای کمکم کنی، واقعأ ميگم...اين برام خيلی ارزش داره ولی این چيزی نيست که بخوام بخاطرش کم بيارم، مطمئن باش

✖ Rogue Silence ✖Where stories live. Discover now