🥀✍پارت دهم✍🥀
✖اون...چی؟!!✖
بدون اینکه در بزنه اومد تو اتاق و طبق عادتی که انگار جز کارای روزمرشون شده بود در جواب چشم غرهی جیمین لبخند بزرگی زد- کی میخوای یاد بگیری در بزنی؟
میدونست که قرار نیست چیزی بیشتر از این بهش بگه بخاطر همین بدون اینکه اهمیتی به حرفش بده گفت:
+ داری با کی حرف میزنی؟!
کمی تلفنش رو بالاتر گرفت تا کاملا جلوی صورتش باشه و جواب جونگکوک رو داد:
- اگه جواب بده چانیول
با دیدن لبخند جیمین فهمید که تماس وصل شده برای همین رفت کنارش تا بتونه چانیول رو ببینه
بدش نمیومد اگه فرصتش پیش اومد راجب تهیونگ ازش بپرسه
مردی که هر روز بیشتر از قبل افکارش رو درگیر میکرد مخصوصأ بعد از رفتنشون به بارالبته که روز بعدش هیچ حرفی راجبش نزدن جوری که انگار هر دوشون فراموش کردن چی شده ولی گاهأ به این فکر میکرد که اگه میبوسیدش فرداش چطوری میتونست تو چشمای تهیونگ نگاه کنه _چون همین الانش هم تهیونگ داشت ازش دوری میکرد_ مطمئنن با تصور اینکه جونگکوک میخواد ببوستش چندشش شده برای همین
خب مسلمأ اونم اگه تو حالت عادی بود دوست نداشت یه پسر رو ببوسه اونم وقتی که دوست دختر داره
نه اینکه بخاطر مینجو نخواد، اون گی نیست و چندان رابطهی خوبی هم با اینجور مسائل نداره
فقط نمیدونست چرا بین این افکارش یه لحظه به خودش میومد و میدید داره به اینکه بوسیدن تهیونگ چطور میتونه باشه فکر میکنه، درست مثل الانسرشو محکم به اطراف تکون داد و حواسش رو به مکالمهی جیمین و چانیول، که الان بکهیون هم بهشون اضافه شده بود داد
به لطف مشکل جدیدش _فکر تهیونگ_ بیشتر مکالمشون رو از دست داده بود
چون تو دیدرس دوربین نبود چانیول و بکهیون متوجه حضورش نبودن و جیمین اینقدر با هیجان مشغول حرف زدن بود که حتی یادش نبود جونگکوک عین مجسمه اونجا ایستاده
چند لحظهی دیگه هم ایستاد تا حرفای جیمین تموم بشن و بعد سلام بده ولی تا خواست کمی خم بشه تا ببیننش حرف بکهیون توجهش رو جلب کرد:
× راستی از تهیونگ چه خبر؟ ازش راضی هستی؟
- آره کارش عالیه، شخصیت ساکت و توداری هم داره برای همین آزارش به کسی نمیرسه، تو این چند ماه همه عاشقش شدن
× میفهمم چی میگی، تهیونگه و جذابیتهای غیرقابل انکارش...ولی از طرف من بهش بگو همین که بیام کره میکشمش
- چرا؟
بکهیون در حالی که دست چانیول رو میچرخوند تا بتونه کامل تو زاویهی دوربین قرار بگیره چشم غرهای رفت و گفت:

ESTÁS LEYENDO
✖ Rogue Silence ✖
Fanfic✖ قسمتی از داستان: ** اون فقط به اینکه تهیونگ رو ببوسه نیاز نداشت، اون میخواست این مرد رو بپرسته و توسط همین چشمها تحسین بشه دلش میخواست بدونه مورد عشق این مرد قرار گرفتن چه لذتی میتونه داشته باشه...** ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ خلاصه: تهیونگ که...