This must be love

389 62 61
                                    

🥀✍پارت سی و پنجم✍🥀

✖این باید عشق باشه✖


.

چمدونش رو زمین گذاشت و در حالی که معذب دستی به پشت گردنش میکشید به کارهای هول هولکی جونگ‌کوک خیره شد

همه چیز اونقدر سریع اتفاق افتاده بود که نمیدونست چطور به اینجا رسیده.
طبق گفته‌ی هوسوک، جیهون ازش خواسته بود خونه‌ی مشترکشون رو بفروشه و از دست تموم خاطراتش خلاص بشه و تو یه جای جدید زندگیش رو شروع کنه

حتی نمیدونست پسرا چطور راضیش کردن همچین کاری بکنه ولی حالا وسط خونه‌ی جونگ‌کوک ایستاده بود و قرار شده تا خریدن خونه‌ی جدیدش پیش پسرک زندگی کنه

از اونجایی که یونگی و سوکجین با هم و نامجون و جیمین هم با همدیگه زندگی میکردن و اتاق خالی دیگه‌ای نداشتن نتونسته بود اونجا بره. هیچول هم بخاطر شغلش، خود تهیونگ ترجیح داده بود مزاحمش نشه برای همین همه پیشنهاد جونگ‌کوک رو مبنی بر هم خونه بودنشون قبول کرده و حتی به تهیونگ اجازه‌ی حرف زدن رو نداده بودن

از وقتی گفته بود با حرف هیونگ‌هاش پیش میره زندگیش رو دور سریع افتاده بود
جدا شدن از زندگی قبلیش سخت بود و هر چقدر سعی میکرد تظاهر کنه حالش خوبه باز هم تو خلوت خودش خاطرات جیهون اشک رو به چشم‌هاش میاورد

ولی با این حال نمیتونست منکر حس خوب همراهی دوستاش بشه و همین باعث میشد بخاطر اونا هم که شده سعی کنه خوشحال باشه

- خب هیونگ اتاقت آماده اس، تا تو وسایلات رو باز کنی منم یه چیزی درست میکنم تا برا شام بخوریم

سری واسش تکون داد و سمت اتاقی که جونگ‌کوک آماده کرده بود رفت و وقتی توی اتاق تنها شد لبخندِ روی لباش جمع شد

اینکه سعی میکرد کنار دوستاش خوشحال باشه تا ناراحتشون نکنه دلیل نمیشد که اتفاقی رو که فقط سه هفته و نیم از روش میگذشت رو فراموش کنه

غم از دست دادن جیهون -اون هم به همچین شکلی- براش سخت بود و بقیه هم انتظار نداشتن که خیلی زود همه چی رو فراموش کنه ولی میتونست نگرانی رو تو نگاه همشون ببینه پس سعی میکرد کاری رو کنه که خوب بلده.
تظاهر به خوب بودن...

زندگیش خیلی سریع تغییر کرده بود و با تمام سعی‌اِش هنوز نتونسته بود با اوضاع کنار بیاد، نمیدونست باید بعد مرگ جیهون چیکار کنه و ته دلش به برگشت به نیویورک فکر میکرد ولی بخاطر اینکه خاطراتش با جیهون اونجا خیلی بیشتر از کره اس، برای این کار دودل میشد

بدون اینکه متوجه گذر زمان باشه توی افکارش غرق شده بود تا اینکه با صدای در به خودش اومد

✖ Rogue Silence ✖Donde viven las historias. Descúbrelo ahora