برای بار هزارم آدرسی رو که با شماره چانیول براش فرستاده شده بود نگاه کرد و اون رو با جی پی اس ماشینش مطابقت داد که مبادا مسیر اشتباهی رو بره که دیر برسه و جون چانیول به خطر بیوفته
نمیدونست چه چیزی درانتظارشه
نمیدونست قراره با چند نفر مواجه بشه و حتی نمیدونست چه بلایی سره چانیول اومده و میادجونمیون فقط نگران چانیول بود
نگرانه ناجیه زندگیشوقتی به محل مورد نظر رسید تقریبا فکش افتاد
توقع داشت با خرابه ای چیزی مواجه شه اما این قصری که میدید...
اسمش قصر بود یا کاخ؟اون مکان بشدت زیبا و باشکوه بود و چطور امکان داشت مکان آدمرباها همچین جایی باشه؟
اینقدر با نورپردازی دلنشین بنظر میرسید که زبون جونمیون بند اومده به نظر میرسید
به ساعت مچیش نگاه کرد. پنج دقیقه به آخر امروز و شروع فردا مونده بود.
قدمی سمت در برداشت و با همه وجودش دلش میخواست جلوی لرزش پاهاش رو بگیره ولی نمیتونستاون باید میتونست چانیول رو از این قصره بنظر قشنگ و درواقع لعنت شده نجات بده.
خواست زنگ رو بزنه اما در با تیک آرومی باز شد
یعنی اونا فهمیده بودن که اون رسیده؟ چطوری؟ کشیک دم در رو میکشیدن؟دستش رو به جیب چشت باسنش کشید و با لمس چاقوی کوچیکی که اونجا گذاشته بود نفس عمیقی کشید
شاید لازم میشد ازش استفاده کنه.
چند لحظه بعد تقریبا به جلوی عمارت رسیده بود که متوجه قدمهای کسی شد
و تنها چندثانیه بعد با پسری که نیشش تا بنا گوش باز بود مواجه شد
_بالاخره اومدی کیم جونمیون؟ بدو دنبالم بیا وقت زیادی نداری...قلب جونمیون فرو ریخت. چرا وقت زیادی نداشت؟ سره چانیول چه بلایی آورده بودن که اون پسر همچین حرفی زد.
وقتی مچش توسط اون پسر گرفته و دنبالش کشیده شد با صدای بغض آلود که هرلحظه انگار تحلیل میرفت گفت
_چانیول کجاست؟ حالش خوبه؟ حالا که من اومدم ولش میکنید که بره؟ اون کجاســـت؟ آقا من با شمــــام_داریم میریم پیشش پس ساکت باش. لوهان اگه سروصدا بشنوه عصبانی میشه بعد ممکنه دوست پسرتو تیکه تیکه کنه.
پسر بعد از گفتن این حرف ریز خندید اما اشک جونمیون روی گونش ریخت و آروم زمزمه کرد
_ب..باشه ... من ساکتم نگا...پسر یکلحظه به میون نگاه کرد و جونمیون با دست آزادش ، جلوی دهنش رو گرفت.
لبخندی زد.انگار دلش میخواست چیزی رو به زبون بیاره اما مقاومت میکرد..پس ترجیح داد نگاهش رو از جونمیون جدا کنه و به روبه روشون خیره شه.
YOU ARE READING
[SAVIOR]🌾
Fanfictionنام فیک : ناجی/ Savior کاپل: چانهو/ لومین ژانر : رمنس/انگست نویسنده:☁️ kim.cotton ☁️ وضعیت : کامل شده ^^✅💚 یه داستان ساده از یه دوستی و فداکاری، که به عشق ختم شد چانیول، پسری که بی هدف به دانشگاه میرفت فقط برای خلاص شدن از حرف والدینش... بعد از...