Tümünü Seç
  • Dilemma [h.s]
    59.7K 7.2K 48

    از خودت بیرون بیا. برگرد. بهش نگاه کن. ترسناکه، نیست؟

    Tamamlandı   Yetişkin
  • Marcel
    1K 143 2

    اسم من مارسله. یک درسخون بی عرضه. یک شاعر. یک نوجوون بازنده. تو فکر می کنی من واقعی رو می شناسی، ولی اینطور نیست. من آرزو می کردم واقعیت من رو می دیدی، ولی هیچکس تا حالا به اندازه ی کافی اهمیت نداده تا بشناسم. تا زمانی که اون اومد. این فن فیکشن صرفا ترجمست و تمام حقوقش به نویسنده ی محترمش تعلق داره. (اسمایل لایک نایل)

  • Loveland (COMPLETED)
    184K 17.2K 82

    زمانی که والدین پرنسس الیزابت در جنگ کشته میشن ، اونو به عنوان غنیمت می برن پیش پادشاه (فن فیکشن هری استایلز)

    Tamamlandı   Yetişkin
  • Club(Harry Styles)
    196K 20.3K 47

    دوست داشتن احتمالاً بهترین شکل مالکیت است...اما مالکیت بدترین شکل دوست داشتن ! Written by @Theshki

  • Teacher
    86.8K 4.9K 67

    درسته كه بعضى چيزا حتى فكر كردن بهشون اشتباهه ولى همين باعث ميشه كه به سمتشون كشيده بشى دانش آموز من يكى از اون اشتباهات دوست داشتنى بود.

    Yetişkin
  • Hidden( translated to persian )
    404K 37.4K 96

    He was like a moon part of him was always hidden. اون شبیه ماه بود قسمتی از اون همیشه مخفی بود.

    Tamamlandı  
  • Slave Of The Darkness
    108K 10.2K 57

    من بهش یه بوسه روی گونه دادم قبل اینکه به گوشش برگردم. من شاهرگی که بهش نیاز داشتم رو دیدم. با بوسیدن پوست ظریفش آمادش کردم برای کاری که قرار بود انجام بشه. دندون های نیشم از همیشه تیز تر بودن. آماده برای دریدن! من دندون هام رو توی شاهرگش فرو بردم و دو سوراخ روی گردنش به جا گذاشتم.. بقل گوشم نفس نفس میزد.. خون خیلی سر...

  • Angel Of The Darkness
    129K 10K 130

    زندگی بوسیله تضادهاست که مفهوم پیدا میکند. تاریکی و روشنی...عشق و نفرت...سیاهی و سفیدي...شب و روز...شیطان وفرشته!! و چه به آشوب کشیده میشود زمانی که دو جهان با یکدیگر آمیخته شوند وتضادها در مقابل یکدیگر قرار بگیرند. من فراتر از قوانین قدم گذاشتم و طعم میوه ممنوعه را چشیدم. و چنان با شراب عشقش مست شدم که از یاد بردم زی...

    Tamamlandı  
  • the challenge [persian translate_by bahar]
    28.9K 4K 32

    چیکار میکنی اگه خودت رو توی یه بازی پیدا کنی؟ ولی نه هر بازی ای... یه بازی از عشق. و، نمیتونی کدوم یکی رو انتخاب کنی تا برنده بشی! داستان راجب کتی هست. اون یه دختر جدیده. باهوش، زیبا و بی خیال. اون استعداد خودش رو توی موسیقی دید. کتی و مادرش خیلی جا به جا میشدن. و کتی مشتاق بود که توی انگلستان زندگی کنه. ولی اون خودش...

    Tamamlandı  
  • Freedom of Sin
    71.9K 11.4K 51

    «آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهره‌کشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction

    Tamamlandı