نه. اون قهرمانی می خواست نشده بود، اصلا قهرامان نشده بود. اگه نمی تونست بهترین باشه پس تبدیل به بدترین می شد... باکوگو بدون اون بقیه ی راه رو سپری کرد. وقتی از دستش داد تازه فهمید که چه چیزی رو از دست داده. یک روز نبود که خودشو به خاطر تمام کار هایی که با اون کرده سرزنش نکنه؛ اون لیاقت این لقب رو نداشت... سلاااممم دوستانننن! این دومین داستانیه که دارم می نویسم و خب اگه خوب نبود به بزرگی خودتون ببخشید دیگه! هه هه >///< شیپ داستان هم که معلومه! ~Bakugo Katsuki x Izuku Midoriya~ ممنون که این فن فیکشن رو برای خوندن انتخاب کردید! (つ≧▽≦)つ *Author-chan wants to hug you from here*