21

2.4K 329 56
                                    

بعد از اینکه خودش رو با هرچی که داخل یخچال بود سیر کرد، با ذوق به اتاقش برگشت تا ادامه داستان هیجانانگیزش رو بخونه.

"نه به اوایل داستان که رسما افسردگی گرفته بودم، نه به الان که دارم به خاطر سافت بودنشون از ذوق میمیرم."

توی ذهنش گفت و خودش رو روی تخت پرت کرد.

زیر پتو خزید و با برداشتن گوشیش مشغول خوندن ادامه شد.

"دو هفته از زمانی که احساسات جونگکوک برگشته بودن و حالش رو به بهبودی بود میگذشت.
تو این زمان تمام اهالی عمارت فهمیده بودن که جین و نامجون، افرادی که خوشحالتر از بقیه به نظر میومدن از هم جدا شدن. اون هم به دلیل نامعلومی که هیچکس ازش خبر نداشت جز خود اون دو نفر.

تهیونگ و جیمین توی این دو هفته اجازه بیرون رفتن نداشتن ولی میتونستن آزادانه توی عمارت بچرخن و این برای کسایی که به هوسوک نزدیک نبودن و فقط به عنوان رئیس میشناختنش خیلی عجیب بود.

تهیونگ توی چهارده روز گذشته فقط مشغول دو کار بود؛ وقت گذروندن با جونگکوک و جیمین و جان، زیر نظر گرفتن هوسوک.
که البته کارش بیهوده هم نبود چون به فکتهایی پی برده بود که قبلا ازشون خبر نداشت.

"هوسوک وقتی کنار جین، نامجون، شوگا و جونگکوک نبود به طرز عجیبی ترسناک میشد."

این رو وقتی فهمیده بود که در حال قدم زدن توی راهرو ها بود و رفتارش رو با اعضای دیگهی باند میدید.

" به جیمین توجه ویژه ای داشت و فقط اطراف جیمین مهربون میشد."

لازم نبود خیلی نابغه باشی تا این رو بفهمی.
مثلا وقتی جیمین داشت با اعضای دیگه باند، که تهیونگ روحشم خبر نداشت کی بودن، بازی میکرد؛ کاملا اتفاقی حواسش پرت شد و دستش رو زیر فنجون قهوه هوسوک زد، رئیس پر ابهت باند فقط نفس عمیقی کشیده بود و با گفتن 'اشکالی نداره' به جیمین، همبازیهاش رو که هیچ تقصیری نداشتن توبیخ کرده بود.
یا حتی زمان شام یا ناهار که هر وعده، فقط اون هفت نفر سر یک میز مینشستن هوسوک مثلا به طور نامحسوس هردفعه ظرف غذای جیمین رو با گوشت و ماهی پر میکرد و تا وقتی مطمئن نمیشد به طور کامل غذاش رو خورده، بهش اجازه رفتن نمیداد. کاملا نامحسوس!

"علاقه زیادی به نامجون داشت و به شدت روش حساس بود."

هردفعه که کسی به نامجون جلوی هوسوک توهین میکرد، از فردا دیگه هیچجای عمارت قابل پیدا شدن نبود. حتی اگر اون توهین ها شامل ضربه زدن به شونه موقع رد شدن، استفاده از الفاظ 'هی' و 'یا' و 'چته' و از این قبیل بود.

Accursed | VkookWhere stories live. Discover now