Ch.2 - Fay

491 109 11
                                    

کای بدون لباس گوشه حموم به دیوار چسبیده بود و به شدت سرشو تکون میداد از طرف دیگه سهون با شلوارکش نزدیک دوش آب ایستاده بود سعی میکرد اونو رو بیاره زیر آب "کای... اذیت نکن، این فقط آبه، دماشم خیلی خوبه... خودت گفتی حمام دوست داری پس بیا اینجا"

کای سرش رو به دو طرف تکون میداد و با ترس به آبی که داشت ازش بخار بلند میشد خیره شده بود "تو میخوای منو بکشی.... نمیـــــــــــــــــــــــــــام این آبه داره ازش دود بلند میشه..."

سهون از ناچاری آب داغ رو کمتر کرد تا ولرم بشه "بیا، ببین دیگه ازش بخار بلند نمیشه خوب شد؟" پسرِ برنزه کمی از دیوار فاصله گرفت و سمت دوش رفت و آروم دستش رو زیر آب برد ولی دوباره خودش رو عقب کشید و سرش رو تکون داد، سهون از سر حرص نفس عمیقی کشید و آب داغ رو کامل بست "بیا دیگه آب گرم توش نیست الان از سرما دندونات میریزه" کای کمی جلو امد و دستش رو زیر آب برد و چند لحظه نگه داشت، بعد به آرومی زیر دوش رفت، سرش رو کمی تکون داد و زبونش رو بیرون آورد، غیرقابل باور بود انقدر راحت زیر همچین آب سردی ایستاده و داره بازی میکنه "آبش بوی عجیبی میده ولی مزه اش از آب رودخونه بهتره"

سهون که از برخورد قطرات آب سرد به بالاتنه برهنه اش داشت میلرزید با تعجب به پسری که انگار نه انگار زیر آب سرد ایستاده بود نگاه کرد "نگو که آب رودخونه خوردی؟"

کای بی‌توجه به سوال سهون دستش رو سمت شامپو و صابونا دراز کرد و با تعجب زیر و بالاشون کرد و بعد نرم کننده موی سهون رو جلو صورتش برد و بوش کرد "این چیه؟... بوی خوب میده عینه وقتی امدی دنبالم!!" سهون سرما رو فراموش کرد و کای رو روی چهارپایه کوتاهی که زیر دوش گذاشته بود نشوند "بهش میگن شامپو، باهاش موهامونو میشوریم"

"منم... موهای منم..." سهون از لحنه بچگانه کای زیر خنده زد "باشه ولی باید چشمات رو محکم ببندی وگرنه چشمات در میاد، فهمیدی" برای اولین بار بعد از ملاقتشون کای لبخند بزرگی زد و سرش رو با ذوق تکون داد، چشماش رو بست و محکم بهم فشارشون داد تا چشماش رو از دست نده و منتظر موند تا اونم بوی خوبی که سهون بعد الظهر میداده رو تجربه کنه "تا نگفتم بازش نمیکنیا" کای چشماش رو محکمتر روی هم فشار داد و اجازه داد سهون سر و تنش رو تمیز بشوره

"شما ادما با اینکه عجیبین ولی خیلی باهوشین... توی رودخونه هیچکی راهی پیدا نکرده که ما اینجوری بوی خوب بدیم" سهون به سختی جلو خنده اش رو گرفت و سعی کرد روی تمیز کردن پشت گوش و ریشه موهای کای از جلبک تمرکز کنه.

بعد از تموم شدن کارشون سهون حوله خودشو به کای قرض داد تا بپوشه، حرف زدن با این پسر براش کم کم داشت جالب میشد، از کسایی که خودشون رو با بچه بازی لوس میکردن خوشش نمی‌امد ولی این پسر، اصلا به نظر نمیرسید داره ادا در میاره و همین باعث شده بود این رفتار بچگونه براش جالب بشه "خب حالا وقته قصه اس هان؟" پشت سر کای نشست و سعی کرد به این پسر دست و پاچلفتی کمک کنه خودش رو درست خشک کنه

Aquamarine | Sekai / Chanbaek Ver CompleteWhere stories live. Discover now