Ch.7 - Paradise

430 80 5
                                    

سلام بچه ها ببخشید این دو شب نتونستم آپ کنم...

ساک دستی از دستش افتاد و با چشمای گرد به منظره روبروش نگاه کرد، تنها حرکتی که ازش دیده میشد حرکت پلکاش بود، معلوم شد چرا اسم این هتل رو پارادایس گذاشته بودن، انگار روبروی یه تیکه از بهشت ایستاده بود.

گوشه لبش به آرومی بالا رفت "هیونگ، این محشره" سمت سهون که یک قدم عقب‌تر ایستاده بود برگشت، لبخند بزرگی روی لب سهون شکل گرفت و با آرامش گفت "با تشکر از برادرت"

"بهتره بگیم با تشکر از بکهیون هیونگ، چانیول عمرا همچین بخششی به کسی بکنه" با این جمله صدای خنده سهون بلند شد دستی پشت کمر کای گذاشت و اونو کمی جلوتر هل داد تا بتونه دری که کاملا باز مونده بود ببنده.

فقط یک هفته از زمان دوستیشون میگذشت، البته رسما؛ این یک هفته کمکشون کرد از اونی که بودن نزدیک تر بشن، درسته که کای هنوز برای عوض کردن لباس زیرش سراغ حمام میرفت ولی حداقل دیگه تی شرتش رو همونجا کنار کمد لباس عوض میکرد، این خودش یه پیشرفت درست حسابی بود.

کنار تخت ایستاد، دستاش رو به دو طرف باز کرد و خودش رو یه دفعه رها کرد، چشماش رو بست و از نرمی زیر تنش لذت برد، توی زندگیش هیچ وقت روی همچین تختی نخوابیده بود.

با حس پایین رفتن تشک کنار تنش، چشمش رو باز کرد، سهون با دکمه های باز کنارش نشسته بود و به دوتا ساک دستیشون نگاه میکرد "کایا فک کنم یکم زیاده روی کردیم نه؟ اینهمه وسیله برای دو روز و یه شب!! اینهمه وسیله آخه؟"

کای درجا نشست و به دوتا ساک دستی نگاه کرد، حق با سهون بود یکم زیادی وسیله اورده بودن "عیب نداره بازشون نمیکنیم، هرچی خواستیم از خود ساک بیرون میاریم، اینجوری جمع کردنم نداره" سمت سهون برگشت که با چهره راضی ای بهش نگاه میکرد و انگشت شستش رو به نشون لایک بالا آورده بود.

دوباره به پشت دراز کشید، اول به سقف نگاه کرد و بعد به ساعت که نزدیک 11 صبح رو نشون میداد "هیونگ تو گشنه ات نیس؟" با صدای نوچ سهون لبشو با ترشی جمع کرد "ولی من گشنمه..."

"هنوز تا نهار مونده میخوای توی باغ یه دور بزنی؟" کای لبشو اویزون کرد "باز با حربه طبیعت و فیلم میخواد سرمو گول بماله... گشنمه!! پاستا میخوام"

انگشتای بلند سهون روی صورت کای چرخید، درست مثل وقتی سعی میکنی کرم مرطوب کننده رو روی صورتت پخش کنی، کای با حرص بلند شد "هیــــــــــــونگ گفتم خوشم... نمی..یاد... ای...نجووووو....رررییی.... می...کنی" آخر جمله کای با حرکات بالا و پایین انگشتای سهون روی لبش بریده بریده شد.

سهون لبخند پهنی زد "خب اینم از این گول به صورت کامل مالیده شد، پخش شد، جذبم شد؟"

------------------------------------------

Aquamarine | Sekai / Chanbaek Ver CompleteWhere stories live. Discover now