Ch.06 - Confession

439 89 8
                                    

وارد ایستگاه پلیس شد، به اطراف نگاه کرد تا پدرش رو پیدا کنه، بعد از چند بار چرخوندن سرش بلاخره کسی رو که دنبالش میگشت پیدا کرد، نوا و کیونگسو کنار هم روی صندلی روبروی میز خالی افسر نگهبان نشسته بودن.

سمت اونا رفت "ابوجی..." با شنیدن صدای کای نگاه تیز و پر از نفرت نوا که روی 3 نفر آدم زخمی کنارش ثابت مونده بود کاملا محو شد و جاش رو به نگاه مظلوم و ل.ب آویزون داد، حتی میشد قطرات اشکی توی چشمش دید، سمت کای برگشت و با حالت مظلومی گفت "کایـــــــــــــــــــا..." سرش رو پایین انداخت و بینیشو بالا کشید.

هر سه نفری که روی صندلی های ردیف بغل نشسته بودن با چشمای متعجب به نوا نگاه میکردن، یکی از اونا که گونه اش کاملا بادمجونی رنگ شده بود با خشم گفت "ببین ببین... چه خودشو به مظلوم میکنه..." از جا بلند شد تا توی سر نوا بزنه ولی کای خیلی از اون سریعتر بود و مچ دستش رو روی هوا گرفت، با دیدن اخم بین ابروی کیونگسو، کای مطمئن شد، اتفاق مهمی افتاده با عصبانیت مچ دست مردی رو که دور بازوش حداقل دو برابر دور روون خودش بود رو جوری چرخوند که صدای داد مرد بالا رفت.

همین باعث شد هر دو نفری که همراه اون مرد بودن با حالت تهاجمی از جا بلند شن ولی فقط با یه نگاه کیونگسو خودشون رو عقب بکشن، سهون تا بحال همچین چیزی ندیده بود، کای هیچ وقت دعوا نمیکرد، با هیکلی که اون داشت سهون همیشه باید مطمئن میشد که کتک نخوره بجز اون خشمی که توی نگاه کیونگسو موج میزد وحشتناک بود، حتی سهون که شخصیت آروم کیونگ رو دیده بود هم الان ازش میترسید.

نوا خودش رو جمع کرد و سمت کیونگسو کشید، به آستین پسرش چنگ انداخت و پشت سرش پنهان شد اما قبل از اینکه دعوای دیگه‌ای بخواد شکل بگیره همه با صدای تقه بلندی از جا پریدن، کای با اخم بزرگی سمت میز برگشت که حالا افسر پلیس با عصبانیت پشتش ایستاده بود، نگاه سهون روی فایلی که روی میز کوبیده شد موند.

مرد با صدای خفه و گرفته ای گفت "باز شروع کردین؟" به چشمای گستاخ کای نگاه کرد "تو دیگه کی هستی، ول کن مچشو..." کای توجهی به مرد نسبتا چاق و ژولیده اونور میز که میشد فهمید چند روزه خونه نرفته نکرد و مچ مرد رو محکمتر نگه داشت، این باعث شد افسر هیس عمیقی بکشه.

سهون سریع دستش رو روی دوش کای گذاشت "فعلا ولش کن کای بذار ببینم چی شده" کای چند لحظه مکث کرد و بعد با حرص دست مرد رو ول کرد.

سهون صداشو صاف کرد و لبخند معذبی زد "بابت این اتفاق معذرت میخوام ولی دوستم روی پدرش حساسه" با شنیدن این حرف افسر که تازه روی صندلی نشسته بود با تعجب به دو طرف نگاه کرد و بعد با حرص به مردی که صورتش داغون بود خیره شد "با پدر ایشون دیگه چیکار کردی؟ هیچ شرم و حیایی نداری نه؟"

چشم مرد کتک خورده گرد شد و سرشو با شدت به دو طرف تکون داد، سهون سینه اش رو صاف کرد و به سر نوا که دقیقا جلوش بود اشاره کرد و لبخند زد، ابروی افسر بالا رفت و با تعجب به نوا اشاره کرد و سهون سری تکون داد

Aquamarine | Sekai / Chanbaek Ver CompleteWhere stories live. Discover now