Ch.8 - Family

383 57 1
                                    

سرمای آب برای جسم داغشون کمی گزنده شده بود، همین باعث شد سهون از آب بیرون بیاد و قبل از اینکه کای بتونه همون حرکت رو با زانوهای شل شده و پای لرزونش تکرار کنه حوله پیچیده برگرده و کمکش کنه از آب بیرون بیاد.

رو به هیکل براق کای که زیر نور زرد چراغای ریز توی سقف حمام که روی تنش میریخت و باعث درخشش پولکاش میشد ایستاد و لبخند پر از رضایتی زد، ولی خیلی طولش نداد، کای خسته تر از اونی بود که بخواد خیلی با اون بدن خیس اونجا وایسه.

حوله تمیزی رو تن کای کرد و خواست بلندش کنه که اینبار دوست پسرش مانع شد "هیـــونگ! خودم میتونم راه برم"

سهون قیافه کجی به خودش گرفت "یکم رومانتیک باش..." کنار رفت و دستش رو سمت در گرفت "خیلی هم عالی... از این سمت عالیجناب" کای تکخند معنی داری زد و همین که خواست از کنار سهون رد بشه با حس دست سهون متوقف شد.

دست راست سهون روی شونه چپ کای قرار گرفت و با لحن عامرانه‌ای گفت "حالا که فکر میکنم میبینم عالیجناب به اسکورت نیاز دارن" کای نگاه عجیبی بهش انداخت ولی خیلی زودتر از چیزی که بتونه بفهمه چی شد سهون اونو سمت خودش چرخوند، کاملا خم شد و بدن کشیده کای رو روی شونه راستش انداخت و صاف ایستاد.

شکم کای روی تیغه شونه سهون بود و کاملا سر و ته شده بود، با حرص گفت "یــــــــااا اوه سهون..."

"یــــــــا؟ اوه... سهون؟" سهون با اخم مصنوعی حرف کای رو تکرار کرد و بعد لبخند شیطانی زد "از کی تا حالا؟" ضربه ای به باسن کای زد و سمت در رفت "این یادم میمونه عالیجناب"

کای نمیدونست از لحن سهون بخنده یا از وضعیتش عصبانی باشه، با صدایی که به خاطر حالت قرار گرفتن بدنش کمی خفه بنظر می‌امد ادامه "فهمیدم هیونگ... هیونگ بذارم پایین.. هیــــــونگ"

با کلمه اخر سهون خم شد و کای فکر کرد قراره روی زمین گذاشته بشه ولی با قرار گرفتن کمرش روی جسم نرمی فهمید به همین زودی به تخت خواب دو نفره اشون رسیدن، خواست بلند شه ولی سهون دستش رو روی شونه اش گذاشت و اونو روی روتختی عنابی - طلایی رنگ برگردوند و خودش هم از تخت بالا امد، زانوهاش رو دو طرف شکم کای که به پشت خوابیده بود و پاهاش از تخت آویزون بود نشست، خوب میدونست کای خسته اس خودشم خسته بود ولی دوست داشت یکم بیشتر به کای نزدیک باشه.

لبخند لطیفی زد "درد که نداری؟" کای سرشو به دو طرف تکون داد، کمی درد داشت ولی میدونست عادیه و به زودی از بین میره پس نیاز نبود اینو داد بزنه.

خم شد و پیشونی نَمه کای رو سبک اما طولانی بوسید "خیلی هم خوب... هنوزم گرسنه ای؟ بریم ناهار؟" کای دوباره سرشو به علامت منفی تکون داد و با صدایی که از هیجان سکس چند دقیقه قبل هنوز کمی میلرزید گفت "یکم بخوابیم... هوم؟"

Aquamarine | Sekai / Chanbaek Ver CompleteWhere stories live. Discover now