" امروز جلسه نهاییه؟ "
" آره. ارزش سهاممون بالا رفته و اون پیرای خرفتم دیدن چقدر از قبل بیشتر شده. پس من برنده ام. نگران نباش. امروز آخر جلسه تو رو هم به عنوان مشاورم معرفی میکنم. "
در حالی که کفش شو میپوشید گفت و به سمت جیمین برگشت تا کراواتشو مرتب کنه.
" برای روز اول کاریت زیادی خوب بنظر میرسی. "
" ولی بنطرم تو همیشه زیادی خوب به نظر میرسی. "
و کراواتشو سفت تر کرد.
" خفه شدمم جیمین. "
" همینیه که هست. "
" حسود! "
کراواتشو یکم شل تر کرد.
" نمیخوای روز اول کاری دیر برسی که؟ "
" مطمئنی نمیخوای برسونمت؟ "
" آرهه. نمیخوام کسی مارو باهم ببینه. بعدش بگن پارتی بازی و این حرفا. "
" ولی پارتی بازی کردی. "
" من بزرگترین قرارداد شرکتتو بستم و از ورشکستگیت نجاتت دادم. پارتی بازی؟ میتونم برگردم به شرکت قبلیم. "
" یکی اینجا عصبانیه. من رفتم. "
جیمین بی حوصله خداحافظی کرد. امروز کلا مود خوبی ندلشت و میدونست روز بی حوصله ایی رو در پیش داره.
***
" همونطور که خودتونم دیدین، سهاممون بالاتر از همیشه قرار داره. همونطور که قول داده بودم. "
یونگی کوتاه توضیح داد. وقتی همه چیز مشخص بود دلیلی برای حرف زدن بیشتر نبود.
حرفی زده نشد. بالاخره همونا بودن که میخواستن چندماه پیش اونو برکنار کنن و الان حرفی برای گفتن نداشتن.
یونگی نیشخندی زد و ادامه داد:
" سکوتتون رو علامت رصایت در نظر میگیرم. در آخر حرفام.. میخواستم اضافه کنم که پارک جیمین رو به عنوان مشاورم استخدام کردم. "
" استخدام؟ اونم به عنوان مشاور به همین راحتی؟ "
صدای همو در اومد و باعث شد یونگی دوباره به این فکر کنه که اونا چقدر حرف میزنن و خرفت اند.
دستاشو روی میز گذاشت و نیم نگاهی به جیمین انداخت که نگاهش به اون بود.
" پارک جیمین.. "
پرید وسط حرفاشون.
"کسی بوده که تونسته با شرکت براوونسیا قرارداد ببنده. شرکتی که هیچ کدوم از ماها نتونستیم. پس به نظرتون این منصفانه نیست که به عنوان مشاور در اینجا مشغول به کار شن؟ میتونیم همچین نیروی کاری قوی ای رو از دست بدیم؟ "

YOU ARE READING
𝕹𝖞𝖈𝖙𝖔𝖕𝖍𝖎𝖑𝖎𝖆ঔৣ
Short Story" چقدر تغییر کردی." " آدما در طول زمان تغییر میکنن." " احساساتشون چی؟ احساساتشونم تغییر میکنه؟ " " بستگی به اون فرد داره که چجوری توی خاطرات و ذهن یکی موندگار بشه. " ❖︎ اسم: Nyctophilia ❖︎کاپل اصلی: یونمین ❖︎کاپل های فرعی: نامجین، ویکوک ❖︎ژانر: روم...