Prt.6

665 130 78
                                    

" هی بیب! من خیلی خسته ام. اذیتم نکن. "

" چرا؟ من میخوام بدونم چرا؟ "

"چی چرا؟ "

" چرا اون دخترای احمق انقدر جیغ جیغ میکنن؟ چرا وقتی میای تو زمین انقدر خودشونو میکشن؟ نمیفهمممم. "

" شاید چون از بقیه بازیکنا جذاب ترم؟ یا شایدم بخاطر اینه که یکی از بزرگ ترین سرمایه گذارا و سهام دارای کره ام؟ "

" نمیخوام. چرا از کارت استفعا نمیدی؟ "

" هی حسودی نکن. سوتو زدن؛ باید برم. زودتر برو بین جمعیت تا بتونم ببینمت. "

جیمین با ناراحتی سری تکون داد و از در مخالف بیرون رفت. درست نبود که یونگی انقدر هات بود که بقیه ام خوششون بیاد.

روی صندلیش تو ردیف اول، جایی که میتونست به زمین و البته یونگی نزدیک تر باشه، نشست.

ست سوم بازی شروع شد. برخلاف دو ست اول، بازیکن های تیم مقابل به طرز عجیبی فرز تر شده بودند و کم کم اونا داشتند کم می آوردند.

سوت پایانی ست سوم زده شد و تیم رقیب فقط پنج امتیاز از اونا عقب تر بود. یونگی درحالی که نفس نفس میزد، روی زمین نشست. سرش پایین بود و جیمین می تونست به خوبی ناامیدی شو تشخیص بده.

اینجوری نمی تونست تموم شه. اونم این بازی که برای یونگی و تیمش بازی خیلی مهمی محسوب میشد؛ پس سعی کرد از همونجا کمی تشویقشون کنه.

"مین یونگییییییییی! "

با گفتن این حرف تماشاچی های پشتش هم حمایتش کردند و شروع به تشویق کردن تیم، کردند.

یونگی سرشو بالا آورد و با دیدن جیمین لبخند نصفه نیمه ای زد. زیر لب "فایتینگ " رو زمزمه کرد. در جواب چشمای براق شو تحویل گرفت و باعث شد لبخندی بزنه. حداقل اون دخترای جیغ جیغو به یه دردی میخوردند.

***

" هی تو بردی! "

" میدونم چیم. "

پشت گردنشو با حوله خشک کرد.

" آره و قرار بود اگر بردی یه جایزه بهم بدی. "

با ذوق و شوق گفت و منتظر به یونگی نگاه کرد که در حال بستن بند کفشش بود.

" زیر قولم نمیزنم. "

" خب من طعم توت فرنگیو دوست دارم. "

بستن بنداشو تموم کرد و بلند شد تا ساکشو از توی کمدش برداره. اتاق تقریبا خالی بود.

" ولی من فکر میکردم شکلاتی بیشتر دوست داشته باشی. "

" خب مهم نیست. الان میتونیم توت فرنگی بخریم. "

 𝕹𝖞𝖈𝖙𝖔𝖕𝖍𝖎𝖑𝖎𝖆ঔৣDonde viven las historias. Descúbrelo ahora