" هی بیب! من خیلی خسته ام. اذیتم نکن. "
" چرا؟ من میخوام بدونم چرا؟ "
"چی چرا؟ "
" چرا اون دخترای احمق انقدر جیغ جیغ میکنن؟ چرا وقتی میای تو زمین انقدر خودشونو میکشن؟ نمیفهمممم. "
" شاید چون از بقیه بازیکنا جذاب ترم؟ یا شایدم بخاطر اینه که یکی از بزرگ ترین سرمایه گذارا و سهام دارای کره ام؟ "
" نمیخوام. چرا از کارت استفعا نمیدی؟ "
" هی حسودی نکن. سوتو زدن؛ باید برم. زودتر برو بین جمعیت تا بتونم ببینمت. "
جیمین با ناراحتی سری تکون داد و از در مخالف بیرون رفت. درست نبود که یونگی انقدر هات بود که بقیه ام خوششون بیاد.
روی صندلیش تو ردیف اول، جایی که میتونست به زمین و البته یونگی نزدیک تر باشه، نشست.
ست سوم بازی شروع شد. برخلاف دو ست اول، بازیکن های تیم مقابل به طرز عجیبی فرز تر شده بودند و کم کم اونا داشتند کم می آوردند.
سوت پایانی ست سوم زده شد و تیم رقیب فقط پنج امتیاز از اونا عقب تر بود. یونگی درحالی که نفس نفس میزد، روی زمین نشست. سرش پایین بود و جیمین می تونست به خوبی ناامیدی شو تشخیص بده.
اینجوری نمی تونست تموم شه. اونم این بازی که برای یونگی و تیمش بازی خیلی مهمی محسوب میشد؛ پس سعی کرد از همونجا کمی تشویقشون کنه.
"مین یونگییییییییی! "
با گفتن این حرف تماشاچی های پشتش هم حمایتش کردند و شروع به تشویق کردن تیم، کردند.
یونگی سرشو بالا آورد و با دیدن جیمین لبخند نصفه نیمه ای زد. زیر لب "فایتینگ " رو زمزمه کرد. در جواب چشمای براق شو تحویل گرفت و باعث شد لبخندی بزنه. حداقل اون دخترای جیغ جیغو به یه دردی میخوردند.
***
" هی تو بردی! "
" میدونم چیم. "
پشت گردنشو با حوله خشک کرد.
" آره و قرار بود اگر بردی یه جایزه بهم بدی. "
با ذوق و شوق گفت و منتظر به یونگی نگاه کرد که در حال بستن بند کفشش بود.
" زیر قولم نمیزنم. "
" خب من طعم توت فرنگیو دوست دارم. "
بستن بنداشو تموم کرد و بلند شد تا ساکشو از توی کمدش برداره. اتاق تقریبا خالی بود.
" ولی من فکر میکردم شکلاتی بیشتر دوست داشته باشی. "
" خب مهم نیست. الان میتونیم توت فرنگی بخریم. "
ESTÁS LEYENDO
𝕹𝖞𝖈𝖙𝖔𝖕𝖍𝖎𝖑𝖎𝖆ঔৣ
Historia Corta" چقدر تغییر کردی." " آدما در طول زمان تغییر میکنن." " احساساتشون چی؟ احساساتشونم تغییر میکنه؟ " " بستگی به اون فرد داره که چجوری توی خاطرات و ذهن یکی موندگار بشه. " ❖︎ اسم: Nyctophilia ❖︎کاپل اصلی: یونمین ❖︎کاپل های فرعی: نامجین، ویکوک ❖︎ژانر: روم...