༆P̆̈art1

20.1K 2.5K 1K
                                    

وارد اینستاگرام شد و بعد از مرتب کردن موهاش لبخندی به دوربین زد و لایو رو باز کرد.
تعداد بیننده ها به سرعت بالا رفت و وقتی عدد به 2K رسید دوباره لبخند زد، "خب سلام به همگی من جی‌کی ام و همونطور که قول داده بودم امروز اینجام و قراره مجازات هایی که برام انتخاب میکنید رو انجام بدم."

نگاهی به کامنتایی که با سرعت بالا میرفتن انداخت و یکی چشمش رو گرفت. قضیه چیه؟

گلوش رو صاف کرد و همونطور که روی نیمکت پارک مینشست گفت، "خب برای کسایی که خبر ندارن من یه سوتی خیلی بزرگ توی ویدیوی قبلی دادم و چند نفر به شوخی گفتن باید تنبیه بشم و خب منم گفتم چرا که نه؟"

دوباره لبخند شیرینش رو نشون داد و در ادامه گفت، "خب من الان داخل پارک منطقه مرکزیم و اینجا رو بهتون نشون میدم و شما مجازات هارو میگید و سه‌تاش رو که به نظرم جالب اومد رو انجام میدم، لطفا بهم سخت نگیرین گناه دارم."

و در آخر جملش لب‌هاش رو آویزون کرد و قیافه‌ی فوق کیوتش رو نشون داد.

بی توجه به کامنت‌هایی که داشتن برای کیوتیش فنگرلی میکردن دوربین رو عوض کرد و از دوربین پشت گوشی شروع به نشون دادن پارک کرد.

پارک نه خیلی خلوت و نه خیلی شلوغ بود، درست جوری که توی یه بعد از ظهر بهاری باید باشه.
چند پیرمرد روی محوطه‌ی میز چیده شده تخته و شطرنج و پاسور بازی میکردن، چند خانم و پیرزن روی نیمکت های نشسته و مشغول خاله‌زنگ بازی بودن، چند تا بچه داشتن دنبال هم میکرد، چند نفر درحال دوچرخه و اسکیت سلواری بودن و یه گروه هم سن و سال خودش و یا بزرگتر هم درحال والیبال بازی کردن توی محوطه‌ی چمن کاری شده بودن.

با برگردوندن دوربین به اون سمت، خیلی یهویی حجم کامنت ها دو برابر شد.

"خب حالا که همه جارو دیدین مجازات هارو بگید."

کامنت های مختلفی میومد.
از چیزهای عجیب غریب و چندشی مثل‌: زمین رو لیس بزن، چمن بخور، دستت رو بکن توی حلقت و جلو بقیه بالا بیار، جلوی جمع جق بزن....
گرفته تا چیز های کیوت و تا حدی با نمکی مثل: برو با پدربزرگ ها شطرنج بازی کن، برای پیرزن‌ها ساندویچ بگیر، جلوی بچه‌ها دنس فری استایل برو.

ولی چیزی بود که خیلی تکرار شده بود و باعث میشد و اخم‌هاش توی هم بره.

اون پسر جذاب مو قرمز رو ببوس

"گایز دارید راجب کدوم‌ پسر حرف میزنید؟"

کامنت ها پر شد از این که به پشت سرش و محوطه‌‌ی چمن کاری شده نگاه کنه.
همونجایی که یه گروه داشتن والیبال بازی میکردن.

نگاهشو به اونجا داد و بینشون دنبال یه تپه موی قرمز گشت و وقتی دیدش به این فکر کرد که شاید ایده‌ی فالوراش بد نباشه.

Sugar Cherry [VKOOK]Where stories live. Discover now