༆P̆̈art9

10.2K 2.1K 189
                                    

Vanth
هی شوگر

Jkfck
جدی باید یه دیالوگ جدید پیدا کنی

Vanth
ولی من میدونم که تو این دیالوگو دوست داری؛)

Jkfck
هه توهمات جالبیه

Vanth
توهم نیست شوگر دارم جلو چشمم میبینمت که لبخند میزنی.

Jkfck
چی وات دفاک؟
دوربین رو لباسام گذاشتی؟

Vanth
نه احمق روبه روتو نگاه کن.

Jkfck
تو اینجا چیکااااارررر میکنییییی؟

Vanth
محض اطلاعت من و دوستام همیشه میایم اینجا والیبال بازی میکنیم.
ولی تو برای لایوت اومده بودی اینجا چرا باز پیدات شد؟

Jkfck
چیه پارکم خریدی؟
پارکه دیگه دلم خواست بیام.

"نظرت چیه فقط اعتراف کنی امیدوار بودی منو اینجا ببینی برای همین اومدی؟"

با حس نفسای گرمش و صدای بمش که پشت گوشش شنید با ترس از جاش پرید.

تهیونگ جلوش بود چطور یهو سر از پشت سرش درآورد؟

"تت..ته؟"

تهیونگ خنده ای گرد و دماغ جونگ‌کوک رو فشار داد.

"اره ته، پاشو بیا دوستام خیلی مشتاقن ببیننت."

"ها؟"

بدون این که اجازه بده بفهمه چی شده دستش رو گرفت و از جاش بلندش کرد و سمت زمین چمنی که دوستاش اونجا بودن برد.

"خب جونگ‌کوک اینا یوگیوم، جینیونگ، جیمین، یونگی، جه‌بوم و مینهیوک هستن."

بعد رو به بقیه کرد و گفت،" بچه ها این جونگ‌کوکه همون شیرینی شکریی که اون روز منو بوسید و همون پسری که روش شقم."

با این حرف تهیونگ، جونگ‌کوک با چشمای درشت شده سمتش برگشت و با شنیدن صدای خنده‌ی بقیه‌ مشت محکمی توی شکمش زد و آروم عوضیی نثارش کرد.

پسری که جیمین معرفی شده بود خنده‌ی بلندی کرد و گفت، "خجالت نکش جونگ‌کوکی تهیونگ همیشه اینجوریه."

خب البته که این تاثیری توی گونه‌های گُر گرفته‌ی جونگ‌کوک نداشت.

تهیونگ روی زمین و کنار پسری که جه‌بوم معرفی شده بود نشست و جونگ‌کوک هم کنارش نشوند.

"عام شما نباید الان والیابال بازی کنید؟"

جیمین سرش رو به نشونه‌ی نه تکون داد و گفت، "نه بعضی از بچه‌ها نتونستن بیان ماهم تصمیم گرفتیم بیخیال تمرین بشیم و یکم خوش‌بگذرونیم."

تهیونگ نگاهی به یوگیوم که هی تو جاش ول میخورد کرد و یهو با هیجان گفت، "هی شوگر میدونستی یوگیومم فن توعه."

جونگ‌کوک با تعجب به پسری که روبه‌روش نشسته بود انداخت و لبخند بزرگی زد، "باعث خوشحالیه که میتونم فنامو ببینم نظرت چیه اخر روز باهم یه سلفی بگیریم؟"

یوگیوم چشاش برق زد و با ذوق سر تکون داد.

یونگی از روی‌ زمین بلند شد و تیشرتش رو توی تنش صاف کرد، "خب دیگه بسه هرچی تمرگیدید پاشین بریم بستنی بخوریم به حساب تهیونگ."

تهیونگ با ناله سرشو به شونه‌ی جونگ‌کوک کوبید، "نهههه هفته‌ی پیشم شامتونو من حساب کردم."

یونگی لگدی به رون تهیونگ زد، "خودتو لوس نکن پاشو بینم اگه اونجوری منم هر روز پول آبجو و هایپ هاتونو میدم."

جونگ‌کوک با خنده به بحث اون دونفر نگاه کرد.
فکر میکرد قراره بهش خوشبگذره.

ꪊᦔᧁꪊᦔᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔꪊᧁᦔ

Sugar Cherry [VKOOK]Where stories live. Discover now